خود و خودی در قرآن مجید

 

قرآن مجید تاکید میکند که گاهی انسان خودش را فراموش میکند یعنی در عین اینکه با تمام وجود تلاش میکند بخودش برسد و از انواع نعمتهای مادی و غیر مادی برخوردار باشد و در این تلاشش موفق است، خود و خودی اش را نادیده گرفته و فراموش کرده است. این یعنی اینکه انسان در ورای این واقعیت جسمانی خودش که در این لحظه شدیدا غرق آن است، حقیقت فراموش شده ای نیز دارد و آن حقیقت همان خود واقعی او از نظر قرآن است.

 

با نگاهی به آیات قرآنی روشن میشود که این کتاب آسمانی برای انسان دو مرحله از وجود یا دو بُعد قایل است. بُعدی که محسوس است و به راحتی برای همگان قابل درک می باشد. و آن همان بعد جسمانی است. بُعدی که چنین نیست بلکه دقت های زیادی برای درک آن لازم است.

ازمیان دو بعد مذکور، قرآن مجید اصالت را به بعدی دومی داده آنرا جاوید و همیشگی معرفی میکند. در دیدگاه این کتاب مقدس انسان ممکن است بعد اولی را کاملا از دست دهد ولی چنین چیزی در مورد بعد دومی به هیچ وجه امکان و قوع ندارد. از طرف دیگر ممکن است انسان از بعد دومی- با توجه به نامحسوس بودن آن- غفلت ورزد و آن را نادیده بگیرد که این ویژگی علاوه بر اثبات دو گانگی ابعاد وجودی انسان نشانگر آنست که انسان در معرض خطر بی تفاوتی نسبت به حقیقت و غرق شدن در مجازهای محسوس قرار دارد. یعنی اینکه میشود زمانی بر انسان بگذرد که در آن وی از حقیقت ثابت و دائمی ای غفلت ورزیده به امور موقت و آلی غرق گردد.

قرآن مجید تاکید میکند که گاهی انسان خودش را فراموش میکند یعنی در عین اینکه با تمام وجود تلاش میکند بخودش برسد و از انواع نعمتهای مادی و غیر مادی برخوردار باشد و در این تلاشش موفق است، خود و خودی اش را نادیده گرفته و فراموش کرده است. این یعنی اینکه انسان در ورای این واقعیت جسمانی خودش که در این لحظه شدیدا غرق آن است، حقیقت فراموش شده ای نیز دارد و آن حقیقت همان خود واقعی او از نظر قرآن است. جالب اینکه قرآن مجید این خود فراموش را به خدا نسبت میدهند: «و لاتکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم... [حشر/18] و همچون کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشى» گرفتار کرد» ایه مذکور بیانگر آنست که این خود واقعی، ارتباط تنگاتنگی با خداوندگار جهان دارد بنحوی که غفلت از خدا خودبخود به غفلت از این "خود" و "خودی" می انجامد.

بهر صورت آنچه که مهم است اینکه قرآن مجید برای انسان خودی ثابتی تعریف میکند که این خود در چهره ای غیر از چهره مادی، جسمانی و بدنی وی ظهور می یابد. بدینجهت است که قرآن اکیدا اصرار میورزد تا انسان را از غفلت و خودبیگانگی ای که ممکن است دامنگیرش شود، بر حذردارد.

و بر همین اساس است که حیات نیز در تعریف قرآنی خودش معنی دیگری می یابد و برخلاف آنچه که ما در زندگی معمولی خویش تجربه میکنیم، محدود به حیات جسمانی نیست بلکه گاهی آنانی که این حیات اولیه و ابتدائی را از دست میدهند زنده تر میشوند و به مقام بالا تری صعود میکنند، و آن زمانی است که برای خدا از این حیات شان دست شسته باشد. « و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء ولکن لاتشعرون [بقره/156] و به آنها که در راه خدا کشته مى‏شوند، مرده نگویید! بلکه آنان زنده‏اند، ولى شما نمى‏فهمید!» حیات شان طوری است که ما نمی فهمیم و به عبارت بهتر چشمانی که برای ماده و مادیات ساخته شده در میدان حیات و خودی واقعی انسان کاربردی نداشته و از درک آن عاجز است.

با فرض این خود بیگانگی است که انسان گاهی با غفلت از خودش به خدمت دیگران در امده بجای خدمت به خود، به بیگانه خدمت میکند و به جای پرداختن به حقیقت، گرفتار مجازی میشود که جز شرمندگی حاصلی ندارد. (روزی که پیشگاه حقیقت شود پدید/ شرمنده رهروی که عمل برمجاز کرد).

در این دیدگاه خودی هرکس مدیون و بل مصنوع تلاش های عملی و فکری خود اوست و هیچ کسی توان ضرر زدن به این حقیقت شخصی و مشخص را ندارد. اگر همه عالم کافر شود و فردی همچنان خود و خدایش را داشته باشد، هیچ ضرری از ناحیه آنها متوجه آنها نخواهد شد: «یا ایهاالذین آمنو علیکم انفسکم لایضرکم من ضل اذا اهتدیتم...[مائده/105] اى کسانى که ایمان آورده‏اید! مراقب خود باشید! اگر شما هدایت یافته‏اید، گمراهى کسانى که گمراه شده‏اند، به شما زیانى نمى‏رساند.»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد