ماندن و رفتن

همین چند روز پیش بود که شنیدم دو نفر از دوستان جوان مان یکی بر اثر بیماری و دیگری در یک حادثه تلخ تصادف جان شان را از دست داده اند (روح شان شاد باد). 

این خبر ها ما را بیاد لحظه ای میاندازد که باید مثل همین دوستان از این دیار فانی و یا به تعبیر برخی افراد دقیق بین از این مسافر خانه رخت سفر بسته بسوی مقصد نهائی مان حرکت یا به اصطلاع معروف رحلت (یعنی کوچ) کنیم. 

واژه رحلت (که بمعنی کوچ کردن است) بیانگر تمام درونمایه کاری است که در انتظار مان بسر میبرد. بدین معنی که ما فقط کوچ میکنیم یعنی از جایی به جای دیگر منتقل میشویم نه اینکه از بین رفته و برای همیشه نابود شویم. نابودی ای که هیچ سازگاری ای با طبیعت و فطرت مان نداشته و در نتیچه هرگز خوش مان نمی آید. زیرا دوست داریم همیشه باشیم و تلاشهای روزانه مان برای دفاع از هستی و بقاء مان که نظریه «تنازع در بقاء» را سبب شده است؛ در همین چارچوب قابل تحلیل و تبیین است که ما داریم با تمام توان برای از بین بردن موانع حیات و بودن خود میکوشیم! 

حال که این همه عشق به بودن داریم(این عشق به بودن را برخی از دانشمندان دلیل فطری وجود معاد و قیامت و دنیای دیگر قلمداد کرده اند) راستی مرگ در ذائقه ما چه مزه ای دارد؟ به تعبیر دیگر ما به مرگ به چه دیدی نگاه میکنیم؟ آیا مرگ امر مخوف و ترسناکی است؟ آیا از اینکه بمیریم یا میمیریم باید بترسیم؟ 

نگاه افراد به مرگ برگرفته از پیش فرضهایی است که در این باب دارند. به نظر من چند دسته از مردم از مرگ هراس دارند  

۱- آنانکه مرگ را برابر با نابودی ابدی و دائمی می پندارند و چون علاقه طبیعی و فطری به ماندن و بودن دارند این تضاد میان فکرت و فطرت شان سبب هراسی میشود که برای شان اتفاق می افتد.  

۲- کسانی که دلبستگی مفرط به دنیا و اسباب ( بازهای) دنیا دارند. این افراد نیز گرچند به زندگی بعد از مرگ معتقد باشند ولی ظواهر زیبای عالم موجود آنقدر در دلشان رسوخ پیدا میکند که وعده موعود آنجهانی و نیز کمالاتی و بهرمندیهایی که ممکن است آنجاداشته باشند را فراموش میکنند. و در نتیجه تصور رفتن و کوچ کردن از کنار داشته های نقد و فعلی آنان را به هراس می اندازد.  

۳- کسانی که ترس از کمبود کارهای نیک شان دارند. اینها فکر میکنند که باید بمانند و برای آخرت شان کارهای بیشتری انجام دهند؛ زاد و توشه زیاد تری بهمراه برند. اما نکته ای که این جنس افراد بدان توجه ندارند آنست که آیا با ماندن در دنیا زاد و توشه شان زیاد تر میشود؛ یا بار و بنه و گنه شان؟  

زیرا کاملا ممکن است که ماندن به مقداری که او میخواهد سبب افت اخلاقی عبادی و دینی او شده ازین پس بجای پیشرفت پس رفت داشته باشد. و این یعنی اینکه همین الان بهترین فرصت برای رفتن اوست. و این زمان چنان برای رفتنش مناسب است که اگر ازش دعوت کنند که نرو و در همین دنیا بمان؛ نباید چنین دعوتی را بپذیرد.  

ما همه میدانیم که رفتنی هستیم؛ ولی هرگز نمیدانیم رفتن مان کی باید صورت گیرد؛ یعنی چه زمانی مناسب ترین زمان برای رفتن است. گرچند در این باب نیز محاسباتی داریم ولی این محاسبات تیر در تاریکی انداختنی بیش نیست. زیرا به تعبیر قرآن مجید: «عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم: چه بسا شما از چیزی بدتان بیاید در حالیکه به خیرتان است. و چه بسا چیزی را دوست داشته باشید در حالیکه به ضررتان است» این آیه مصادیق فراوانی دارد از مال؛ فرزند؛ خانه؛ و... بگیر تا مساله «ماندن و رفتن».   

به هر صورت رفتن همگان قطعی است ولی اینکه کی و چرا و چگونه؟ چیزی است که ما نمیدانیم و لازم هم نیست بدانیم تنها چیزی که بد نیست بدانیم این است که هر وقتی که پیش آید خوش آید. البته باید آمادگی نسبی را هرزمان داشته و به توصیه لسان الغیب حافظ عمل کنیم که گفت: 

هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار       کس را وقوف نیست که انجام کار چیست؟ 

ما هم از فرصت های بیشمار عمرمان برای خوبی کردن و کردن کارهای خوب استفاده بریم و تلاش کنیم که کارمان چنان برمبنای عقل و حکمت باشد که فردا پشیمانی ببار نیارد چه آنکه ندامت آن زمانی سود نخواهد داشت. بقیه را بسپریم بدست خدائی که به تعبیر روایات نسبت به بندگانش از مادر نیز مهربان تر است. چه خوب و عریان گفت طاهر عریان: 

یکی درد و یکی درمان پسندد 

یکی وصل و یکی هجران پسندد 

من از درمان و درد و وصل و هجران 

پسندم آنچه را جانان پسندد  

بدنشد؛ فراق دوستانی سبب وصال ما شد تا با این نوشتار کنار هم باشیم و از طریق نوشتن باهم سخن کنیم. از عجایت عادت دنیا و طبیعتش همین است که شادی بعضی ها در غم برخی دیگر پنهان است. به مسابقه فوتبال نگاه کنید! همگان دریک مسابقه شرکت میکنند حین آمدن همگان مثل هم اند و نگرانی و امیدواری هایی دارند ولی حین رفتن چنین نیست؛ بعضی میخندند و تعدادی هم گریه میکنند. این یعنی اینکه شادی و غم؛ وصال و فراق؛ و... دنیا در هم آمیخته و چون چنین است بحمدالله هیچ کدام پایدار نیست و خدا را شکر و صد شکر که چنین است.  

شما چه فکر میکنید؟

نظرات 5 + ارسال نظر

آقای نظری عزیز ممنون که مارا متوجه انجام کارمان کردید.

طوفان 1390/01/24 ساعت 07:15

به چه فکرهائی که نمی افته این آدمها! ما قبل از اینکه مرگ مان را مدیریت کنیم بیاییم به زندگی مان بچسبیم و این دنیای خود را بسازیم. مرگ می آید بخواهیم یا نخواهیم اما ساختن زندگی دنیای ما چنین نیست ما خود باید آن را دنبال کنیم. از آقای نظری توقع میرود روی این مساله کارکند. باز هم تشکر این مطلبی بدی نبود منظور اینکه روی همه اش از دنیای دیگر حول انگیز نگیم که من خود از کسانی ام که بشدت از مرگ میترسم.

محقق 1390/01/24 ساعت 07:16

تشکر تشکر تشکر بای

آقای نظری اگر بیدار شدی یک سری به بیداری زده ما را هم بیدار کن . موفق باشی.

فروغی گل 1390/01/25 ساعت 23:58

قند عسل بسیار زیبا و محکم بود. ماشاء الله خیلی فعال و پرکاری امید وارم موضوعات مهم روز را از این پایگاه باشکوه تان مطرح نمایید. شما سربازان خط مقدم مبارزه با استبداد و تبعیضید . وبلاگ رفیق تان نیز کاملا مطابق سلیقه و پسند بنده و زیبا بود.

تشکرات!
اما موضوعات روز؛ این وبلاگ در خدمت همه کسانی است که چنین چیزهایی داشته باشند و با کمال میل به نشر می سپارد و خود نیز در جهت امتثال امر حضرت عالی تلاش خواهد نمود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد