تا دیدار بعد

بالاخره همگان روزی بار سفر خواهند بست و ما هم قصد داریم امروز چنین کنیم البته این سفر ظاهرا سفر آخر و آخرت نیست بنا داریم بعد از مدتی بازهم به ملک غربت وغریبی برگشته و در صورت امکان به این وبلاگ نیز سری بزنیم و با دوستانی که مدتی انس گرفته بودیم از پیامهای عمومی و خصوصی شان بهره مند بودیم در تماس باشیم و بشویم.  

سفر معمولا لذت و شور خودش را دارد خصوصا که سفر هم سفر به وطن باشد، گرچند آنهم بستگی به آن دارد که تا چه اندازه بار و بنه مناسب وطنت آماده کرده باشی! 

بازهم قابل یادآوری است که مرادم از وطن همین وطن معروف و متعارف است نه وطن دائمی که آخرت باشد چه آنکه آن سفر گاها خیلی تلخ است گرچند سفر به وطنی است که باید بریم و نمیشود نرفت! و چون هر سفری به اندازه دوری و نیز اهمیت و موقعیتی که دارد، هزینه و توشه میخواهد، سفر نهائی مان نیز بیش از سفر دیگر هزینه بردار است و خوشا آنانکه برای آن آماده شده و چشم به دست و جیب دیگران نیندوخته اند، و چه خوب گفت حکیمی که: 

برگ سبزی، برای خویش فرست     

کس نیارد ز پس، تو پیش فرست 

آری چنین است سرشت و سرنوشت ما که آمده ایم تا برویم و آمده ایم تا بکاریم و علاوه بر دنیا در جایی مهم تر و و موقعیت حیاتی تر از دنیا درو کنیم! 

اینکه گفتم علاوه بر دنیا! زیرا برخی فکر میکنند اعمال خوب فقط در آخرت نتیجه میدهد و نه زود تر، در حالیکه بزرگان دینی معتقدند در خود همین جهان نیز ما عکس العمل های اعمال مان را خواهیم دید و دنیا یک موجود کر و کوری نیست!  بلکه بصورت کاملا هوشمندانه به اعمال ما واکنش نشان میدهد و بلکه اعمال ما را کپی برداری میکند تا بدرد روز حساب و کتاب مان بخورد و اگر جایی یادمان رفته بود که چه کرده ایم و چه نکرده ایم، همین کوپی ها فول ایچ دی (full HD) به میدان آمده نزاع ما و فرشتگان حساب را مهر ختم نهد! این سخن ریشه عمیق دارد که سر رشته آنرا را میتوان از قرآن مجید گرفت و اگر فرصت دست داد در همین وبلاگ خواهید خواند پس جهان موش دارد و موش گوش! مواظب باشیم که:

این جهان کوه است و فعل ما ندا 

سوی ما آید ندا ها را صدا

بهر حال، تا مدتی که بتوانم به وبلاگم سری بزنم و برای درد سر دادنها آپدیتش کنم شوم، ضمن عذر خواهی از سخنان، پیامها یا نوشته های نا بجایی که ممکن است به برخی داده و برای تعدادی فرستاده باشم، دوستان را سلام گفته التماس دعا دارم! 

و اگر هم دست قضا غافلگیرمان کرد و دیگر سری نزدیم، با اصرار و تاکید بیشتر التماس دعا خواهیم داشت.  

یا حق!

روزی با گاندی!

درد من تنهایی نیست، بلکه مرگ ملتی است که گدایی را قناعت، بی‏عرضگی را صبر، و با تبسمی بر لب این حماقت را حکمت خداوند؛ می‏نامند.  

(گاندی)

با این اوصاف هر گناهی میخواهی مرتکب شو!

 

مدتی است که آهنگ سفر نموده ولی از رفتن مانده ام. نه دلی در بند کتاب دارم تا چیزی بخوانم و نه هم حواس جمعی که چیزی بنویسم! و نه حتی انگیزه اینکه به سایت های مورد علاقه که روزگاری روز دو سه بار سر میزدم مراجعه کنم، برایم باقی است.  

نمیدانم این ویژگی من است و یا اینکه دیگران نیز وقتی آهنگ کاری میکنند و بزور قانون یا بی قانونی و بد قانونی از کارش جلوگیری میشود، مانند من احساس وارفتگی میکند. بعد از حدود چهار سال وقتی نیت ملاقات خانواده و بخصوص پدر و مادر داری و مانع تراشی میشود و در پی آن چنین بی حالی یا بدحالی ای بر انسان عارض میشود، بد نیست آن را امری طبیعی تلقی کنیم. بهر صورت امروز که خودم حال نوشتن ندارم برای تان هدیه از امامان اهلبیت تقدیم میکنم، هدیه که مانند خودشان بینظیر و یا کم نظیر است. اگر این روایت برای شما (خودتان منظورمی) مفید واقع شد مرا نیز دعا کن که صالح باشم و اصلاح بشم.  

از آنجا که نص روایت کاملا روشن است، فقط به ذکر آن اکتفا میکنم.

روی عن علی بن الحسین(ع)[1] أنه جاء رجل و قال أنا رجل عاص و لا أصبر عن المعصیة فعظنی بموعظة قال ع افعل خمسة أشیاء و أذنب ما شئت فأول ذلک لا تأکل رزق الله و أذنب ما شئت و الثانی اخرج من ولایة الله و أذنب ما شئت و الثالث اطلب موضعا لا یراک الله و أذنب ما شئت و الرابع إذا جاء ملک الموت لیقبض روحک فادفعه عن نفسک و أذنب ما شئت و الخامس إذا أدخلک ملک فی النار فلا تدخل فی النار و أذنب ما شئت!

از امام سجاد نقل شده که فردی خدمت(ش)  رسید و گفت: من مرد گنهکاری هستم! در مقابل گناه صبر ندارم، موعظه و نصیحتم ام کنید. امام (ع) فرمود:

با پنج وصف هر گناهی دلت خواست بکن!

1-     از رزق و روزی خدا نخور، هر گناهی خواستی مرتکب شو!

2-     از ولایت و حاکمیت خدا خارج شو، هرگناهی خواستی انجام ده!

3-     جایی برو که خدا نبیندت، هرگناهی خواستی مرتکب شو!

4-     وقتی ملک الموت آمد تا تو را قبض روح کند، او را از خود دور کن؛ هر گناهی دلت خواست انجام ده!

5-     هنگامی که فرشته (غذاب) تو را وارد آتش(جهنم) کرد، از داخل شدن امتناع کن، هر گناهی دلت خواست انجام ده!

 


[1] - جامع الاخبار، ص130. در بحار الانوار ج75 ص126 این روایت را از همین منبع نقل کرده ولی بجای علی بن الحسین (امام سجاد) عبارت حسین بن علی (ع) دارد: « رُوِیَ أَنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع جَاءَهُ رَجُلٌ وَ قَالَ أَنَا رَجُلٌ عَاصٍ وَ لَا أَصْبِرُ عَنِ الْمَعْصِیَةِ فَعِظْنِی بِمَوْعِظَةٍ فَقَالَ (ع)...».‏

.


ألا یا أیها الساقی !

اگر حافظ زنده بود، با چه دیدی به این اشعار می نگریست؟ ایا در خیالگاه حافظ می گذشت که روزی و روزگاری که از او فقط یاد و دیوانش باقی مانده باشد و بس کسانی از راه رسیده و تلاش کنند با ذوق حافظ گونه شعر بسرایند؟

و اگر الان سر از خاک بر دارد، آیا به اینکه اشعارش دستمایه چنین تصرفها شده است، افسوس کرده و از اینکه با آنهمه زحمت و تاکید و تکرار تصحیح هایش دیوانی برای تمام افراد و تمام فصول نگاشته است، اظهار پشیمانی خواهد کرد؟ 

نظر شما هرچه باشد برای من محترم است، ولی آنچه خود می اندیشم اینکه هرگاه شعری به سبک حافظ سروده میشود، جذابیت حافظ وار یافته و هاله ای از تقدس (اگر تعبیر درستی باشد! ) آنرا فرا میگیرد و بویی از عرفان و عشق!  

مگر این شعر چنین نیست؟ 

الا یا ایها الساقی أدر کاساً و ناولها

که تا زنگ هوای نفس بزداییم از دلها

دلی کو داغ عشق دوست همچون لاله بردارد

فروغ داغ آن دل روشنی بخشد به محفلها

اگر کشتی جان طوفانی عشق جنون گردد

سپارد دل به دریایی که هیچش نیست ساحلها

خوشا آنانکه می بندند دور از نفس بدحالی

بشوق وصل او در کاروان عشق محملها

چراغ عشق ومهر ومعرفت باید، که تا روزی

نهی پا در ره مقصود و سازی قطع منزلها

27/3/1382