قهر من و نوشتن!

روزگاریست که تلاش میکنم چیزی در وبلاگم بگذارم و هیچ چیزی ذهنم نمی آید و نمیشود که نمیشود. البته گرفتاریهای معمول بعد از سفر از قبیل مسایل خانه، اجاره، امور قبض برق و گاز و آب و... نیز، که در خانه های مشترک بیشتر اتفاق می افتد، با ذهن مشغولیهایی که ایجاد میکنند، نمیتوانند بی تاثیر باشد. علاوه بر موارد مذکور، مصروفیت هایی که مصاحبه آزمون دکتری پیش آورد؛ همه و همه در این بروز نشدن های طولانی مدت نقش داشتند.

وقتی از وطن برگشتم اولین چیزی که در خاطرم افتاد اینکه "دوبیتی های هزارگی" را بشکافم و ایده "خودی" را در آنها، که بنظرم از غنائی فوق العاده ای برخوردار است، دنبال کنم؛ که این کار نیز بجای "خودی"از عشق و عاشقی سر بر آورد!

راستی که بدون عشق هم نمیشود کاری از پیش برد. عشق سرآغاز هرکاری است بزرگ یا کوچک! گرچند من خودم نه اهل عشقم و نه هم تجربه ای از آن در میدان مجازی یا حقیقی اش را دارم، ولی اسراری که گاهی از زبان اهل عشق و مستی و دوستی شنیده شده و آگاهانه یا نا خودآگاه بیرون میزند، نشان میدهد که عشق این عطیه الهی در بند بند جان آدمی جا داشته و در تمام رگه های زندگی او راه دارد آنچنانکه اگر کسی با عشق زندگی نکند مرده ایست که بفتوای اهل عشق باید بر او زنده زنده نماز خواند:

هر آنکسی که در این حلقه نیست زنده بعشق

بر او نمرده بفتوای من نماز کنید.

نا گفته روشن است که محبت هرچه خدائی تر و خالص تر شود ارزشمند تر است. در نگاه عشق بازان حقیقی آنچه به انسان حیات انسانی میدهد همان عشق الهی است که عشقهای زمینی و مجازی مقدمه آن بشمار میرود و تنها از باب " المجاز قنطرة الحقیقة" کار برد دارد. برای همین است که اینان هرچند از عشق وعاشقی بگویند و میگویند، سخن شان تمامی ندارد و بلکه اگر عمرها بگویند و قیامتها بیاید و بگذرد بازهم تمام نخواهد شد:

وصف عشق ار من بگویم با دوام

صد قیامت بگذرد و ان نا تمام.

بهر صورت عشق از پله های مجازی اش شروع شده تا بام حقیقت و حقیقی اش دوام می یابد. دوست داشتن که بقول دکتر شریعتی برتر و بالا تر از عشق است! لذت زندگی است و زندگی تنها با چنین نمکی نمکین میشود و با همین فلسفه معنا می یابد و گرنه بیهوده بیهوده خواهد ماند.

داستان من در این مدت چنین بود، میخواستم بنویسم و نمی شد! قفلی که برذهنم خورده بود کلیدی نداشت. این معنی در واقعیت زندگی ام معنای خودش را تحقق می بخشید که:

اگر تیغ عالم بجنبد آید زجای

نبرد رگی تا نخواهد خدای

همین دیروز که بعد از تحمیل و اکراه تلاش کردم چیزی بنویسم و بگذارم، نوشتم و ارسال کردم و مشغول برنامه های دیگرم شدم، وقتی بعدا به وبلاگم سر زدم دیدم که خبری از مطلب ارسال شده نیست! اما اینکه مشکل از "بلاگ اسکای"بود یا از ارسال من یا از انترنیتی که سرعتش بشدت پائین است؟ برایم مشخص نشد.

البته اخبار و مسایل سیاسی و تحلیلهای روا و ناروای آنها، همواره بوده و هست و زیاد هم هست، ولی بنده از قضا هیچ علاقه ای بدانها ندارم و نه فقط این که تازه خیلی از آن نفرت نیز دارم! و این نبود علاقه –بازهم عشق!- و بود تنفر، سبب میشود که هیچگاه بسوی آنها، علیرغم وجود و کثرت شان، ‌کشیده نشوم. برخی از افلاطون بزرگوار نقل میکنند که گفته است: "انسان سیاسی بالطبع است" نمیدانم ایشان گفته اند یا نه؟ و نیز نمیدانم مرادشان همین سیاست های رائج در زمان ما بوده یانه؟ و نمیدانم چنین راه و روشهای سیاسی آنزمان هم رواج داشته یا نه؟ با همه این نمیدانم و نمیدانم ها، باید بگویم که من یکی آدم سیاسی نیستم یا سیاسی خوبی نیستم!

حال، آیا با این سیاسی نبودنم، قاعده مذکور منسوب به افلاطون بزرگوار را نقض میکنم، یا خودم را از جرگه انسانهای مورد نظر ایشان بیرون میرانم؟ بازهم نمیدانم.

بهر صورت اگر حال خوبی بشما دست داد، برای من هم دعا کنید که از این بی حالی و بدحالی نجات یابم.

نظرات 4 + ارسال نظر
poya 1390/07/13 ساعت 21:24 http://naveshtan.blogfa.com

صحبت تا زمانی جالب تر شده رفته که از عشق گفته اید، سلام برشما بمن هم سری بزن تغییرات جدی آورده ام کمکم کن و همراهم باش!
ممنون.
این شعر هم ضمیمه آنچه شما درمورد عشق خدایی آورده اید:
ناز پرورد تنعم نبرد راه بدوست // عاشقی شیوه رندان بلا کش باشد.

بیدار 1390/07/13 ساعت 21:56 http://d-bedary.blogfa.com/

زنده باشیدجناب نظری که در دنیایی پر از خشونت و کشتار ودرست در شرایطی که هزاره ها دسته دسته ذبح می شوند کمی از عشق و ملاطفت یاد آوری فرمودید

با سلام به بیدار عزیز با ارزوی عزت و بیداری بیشتر شما و همه دردمندان جامعه بزرگ هزاره
بدون شک امروز جامعه هزاره یکی از بحرانی ترین وضعیت تاریخ خودش را تجربه میکند. کشتارهایی که توسط دستان انسان نماهای پست و بدبخت برمردم ما تحمیل میشود، بی سابقه و تاسف انگیز است. این از طرفی.
از طرفی دیگر، بیداری و هشیاری و در صحنه بودن قشر تحصیل کرده و فرهنگی ماست که بحمدالله بموازات تشدید عملی دشمن، شدت بیشتر یافته و حضور شان مستمر و هماهنگ تر شده است، که جای خوشی است.
ما باید با این اعتقاد به صحنه باشیم که خون مظلومانی که بدون هیچ گناهی کشته میشوند، به هیچ وجه هدر نرفته زود یا دیر درخت قامت قومش را قوت خواهد بخشید. گرچند در صحنه بودن نه شرط تحقق این کار که مقدمه تسریع آن شمار میرود. چه آنکه منتقم اول خون آنها، خدای آزادی و آزادگان است.
اما در مورد این نوشته که منتقدانه و تا جائی- اقلا از نگاه خودتان- بحق گفته اید؛ انچه من آورده بودم خود نشان دهنده آن بود و مقدمه آن پاسخی کافی برای فرمایش شما. ولی مزید بر آن این تذکر را باید داد که:
1- ما هزاره ها با توجه به تاریخ گذشته مان و نیز ظواهری که امروز نشان میدهد همواره تک بعدی پیش رفته ایم و حوادث روزگار براحتی توانسته ما را چنان بخود مشغول کند که جز آنچه واقع شده را نبینیم و تمام قوت و قدرت مان را روی همان متمرکز کنیم. این درحالی است که از جنبه های دیگر و شاید مهمتر از آنچه ما بدان مشغول شده ایم، ضربه های جبران ناپذیری خورده ایم. مصادیق آن در تاریخ زیاد است و در دهه های جهاد مجاهدین و فساد مفسدین بیشتر.
2- عیب بزرگتر از تک بعدی پیش رفتن ما، تقبیح فعالیت های همسان و همپایه و موازی است که در عرض حوادث موقت تاریخی بانجام میرسد. گویا ما عادت کرده ایم که همه به همان مسایلی بپردازد که ما پرداخته ایم و گرنه یا غافل است یا جاهل است یا خاین و یا زائد!
این خصلت در گذشته ضربه های بزرگ و بعضا غیر قابل جبرانی بما زده و در آینده نیز- اگر باقی بماند- خواهد زد. اینست که باید در یک نگاه جامع و کلی همگی به همه امور بپردازیم و بدون اینکه مرده بادها و زنده بادها راه بیندازیم، تعدد سلایق و نیز گوناگونی نیاز ها (آنهم نیازهای مبرم و محکم) را صادقانه بپذیریم. دست هم را بگیریم و... که خودتان استاد فن هستید.
اگر شما بعناوین وبلاگهای فرهنگیان ما سری بزنید(مختصرا در همکارنیوز) خواهید دید که چه حجم عظیمی از عناوین به مسایلی اختصاص یافته که مورد علاقه و اشاره حضرتعالی است. اما مسایل دیگر... در کجا مطرح شده و باید بشود و کی و چگونه؟ چیزیست که کمتر وبلاگی آن را عنوان کرده و میکند.
فعلا به همین اشاره بسنده میشود.

دکتر جان اشاره نبود افاضه کامل بود!
ولی بازهم می گویم هزاره ها هنوز در خواب دوصد ساله ی شانند ( لجبازتر از من دیده بودی؟)

بیدار-3 1390/07/19 ساعت 22:44

راستی دکتر جان از همکار نیوز گفتی. به کپی پستهای وبلاگ نویسان ما در همکار نیوز نگاه نکن به همکاران وهمکلاسان و طرز فکر شان نگاه کن به خوبی می دانی که چقدر از آگاهی و بیداری می ترکیم!!!

درمتن جامعه هزاره که رفته ی دیدی که مردم چقدر بیدارند؟؟؟!!!!

از رأی شان به وکلای پیروز یا دست و پازدن شان در زیر چکمه های قاضی و قمندان محله که فکر باز سازی و... از سرشان بیرون کرده بود خوب فهمید ی که بیداری شان تاچه حد عمیق است؟!!!

طولانی نمی کنم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد