در خیال زندگی

خیال زندگی دردیست بیدل

که غیر از مرگ درمانی ندارد

این شعر «بیدل» چه میخواهد بگوید؟ من یکی که متوجه نشدم!

راستی باید به فکر زندگی بود یا خود را ازین فکر کشنده نجات داد و بی خیال شد؟ اگر به فکر زندگی باشیم که باید هماره درد بکشیم و ... تا مرگ سر آید و درد از روح و جان مان بدر آید ! من از این شعر یکی از دو معنی را می فهمم:

اول: اینکه زندگی خالش هم درد آور است و این درد تنها با مرگ معالجه شدنی است و بس.

این معنی از بیدل نه یک عارف شیدا، که همه چیز را در پای حقیقت بی نهایتی که همه کمالات را درحد نهایی شان داراست، قربانی میکند؛ بلکه یک نهیلیست پوچگرا، آنهم نه از نوع فیلسوفان مطرحی چون نیچه و هیدگر و...، که از نوع بیچارگانی از نوع صادق هدایت و... که از فرط بیچارگی پوچی فهم شان را با مرگشان درمان کرده و مغز نفهم شان را با خودکشی به فهم رساندند[1]؛‌به تصویر می کشاند. و این چیزیست که به هیچ وجه به قیافه مردانی چون «بیدل» نمی آید و باید گذاشتش برای توهم زدگانی از قبیل صادق هدایت و همفکرانش. آنانکه خود مایوس از زندگی اند و دیگران نیز به یاس و تاریکی و نا امیدی میخوانند. 

روشن است که این طرز تلقی از زندگی، بیشتر یک حالت روانی است که میتواند از علل مختلف چون ژنیتیک،‌ فشارهای روانی، محرومیتهای گوناگون، عقده های تراکم یافته و... ریشه گیرد؛ تا یک درک واقعی و مبتنی بر دلایل عقلی و حسی! 

دوم: اینکه خیال زندگی درد آور است زیرا ما از زندگی ای که باید داشته باشیم و جایی که باید در آن بسر بریم دور افتاده ایم و درد خیال زندگی فقط با مرگ (که در واقع پلی برای رفتن به وطن اصلی و یافتن زندگی واقعی است) پایان یافته و ما با آزادی از قفسی ساخته شده از بدن مان آزاد شده با پرواز به بینهاست زندگی ابدی و حقیقی خویش را در میابیم.

این نگاه گرچند با دید عارفانی از قبیل بیدل، حافظ که تمام رشته های هموطنی با این خراب اباد را از قبل بریده اند و صریحا اظهار میدارند که «نیم از عالم خاک» و اینکه «چندروزی قفسی ساخته اند از بدنش» و... سازگاری دارد، ولی اسظهار آن از الفاظی که در این شعر بکار رفته،‌کار ساده ای نیست.

شما با دیدن یا شنیدن شعر مذکور، به چه فهمی می رسید؟



[1]- رسیدن به فهم، در این قسمت، اشاره به فرمایش ناب امام علی(ع) دارد که فرمود: الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا: مرد در خوب (غفلت) اند،‌ وقتی مردند بیدار میشوند (و چشم باز میکنند که راستی حقیقتی فراتر از آنچه با چشم حس درک میکرده نیز درکار است). نهج البلاغة/

نظرات 1 + ارسال نظر
پدر شیر خدا 1390/07/30 ساعت 11:41

به نظر می رسد بیدل به خیالی بودن این زندگی اشاره دارد و کسانی را که این زندگی خیالی را واقعی می پندارند آدمهای مریض می داند که به درد خیال بافی ومالیخولیا مبتلا شده و جز با مرگ این درد شان مداوا نخواهد شد واز این خیال پوچ واقعی پنداشتن این زندگی غیر واقعی بیرون نخواهد شد. الناس نیام اذا ماتو انتبهوا. به قول آن شاعر دیگر:
یامن زنده نیستم یا زندگی نه این است
برمرگ آفرین باد گرزندگی چنین است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد