SMS های رسیده !

چندی است برادرم عبدالکریم در پی ثبت نام جدیدی که از مهاجرین افغانستانی مقیم ایران صورت گرفت و وعده دادن اقامت طولانی مدت تر داده شد، راه وطن در پیش گرفته و ما را در هجران مضاعف گرفتار آورده است. در غیاب او علاوه بر اینکه دوری اش برایم رنج آور است، از SMS های زیبا و پر محتوای خودش محروم شده ام. 

عبدالکریم یک معمار است ولی با ایمان و ذوقی و استعدادی که دارد، همیشه بنده را غافل گیر میکند و چیزهایی میگوید و مینویسد که برای خودم نیز، که خودم را تحصیل کرده تلقی میکنم، شگفت آور و تحسین بر انگیز است. 

بعد از چند هفته از سفر و دوری آن عزیز، ذهنم زد شماری از همان SMSهایش را که قبلا یادآور شدم، در وبلاگم بگذارم و تا هرزمان بدان سری میزنم، یادی هم از او شده و خاطرات شیرین گذشته،‌ در این هجرت کده درد زا، زنده شود:  

 

یاد خدا:

ز مردم دل بکن یاد خدا کن

خدا را وقت تنهایی صدا کن

در آن حالت که اشکت می چکد گرم

غنیمت دان و ما را هم دعا کن

پست:

خسته ام فردا نگاهت را برایم پست کن

یک بغل حال و هوایت را برایم پست کن

گوشم از آواز غمگین سکوت شب پراست

لطفا آن لحن صدایت را برایم پست کن

همسفرجان:

گرچه دوری زبرم همسفرجان منی

قطره ی اشکی و در دیده گریان منی

این مپندار که یادت برود از نظرم

خاطرت جمع که در قلب پریشان منی

غربت:

با خون دل نوشتم غربت مقام ما نیست

از یاد بردن دوست هرگز مرام ما نیست

آهنگ تو:

سازگلهای دلم آهنگ توست

حس نکردی یک نفر دلتنگ توست

بوی یوسف میدهد پیراهنت

پیر کنعانم برای دیدنت

گل عشق:

گل عشق تو هستم شبنمم باش

دلم دنیای زخمه مرهمم باش

ز درد بی کسی قلبم شکسته

تو شهر بی کسی ها همدمم باش

سودی دل:

سودای دلم قسمت هر بی سر و پا نیست

خوش باش که یک لحظه دلم از تو جدا نیست

فدایت:

فدایت از گل زیبای هستی

نمیدانم کجا بی من نشستی

قشنگیهای فردایم تو هستی

یگانه گنج دنیایم تو هستی

این همه رنج:

این همه رنجی که دنیا بر سر ما میکند

غیر ما هرکس که باشد ترک دنیا میکند

بارها گفتم که فردا ترک دنیا میکنم

زانکه در یاد تو ام امروز و فردا میکنم

یاد هر لحظه:

هرلحظه یادت میکنم شاید تو هم یادم کنی

همواره در یاد تو ام با یک نگه شادم کنی

هرگز ندیدم از کسی لبخند زیبای تو را

هرگز نمیگیرد کسی در قلب من جای تو را

عصای پیری:

عصای پیری ات گردد هر آن دستی که بگرفتی

درخت خود شکستی هر نهالی را که خم کردی

ترک وطن:

وطن را ترک کردم تا کمی دل تازه تر گردد

ندانستم که در غربت غم دل بیشتر گردد

خوب بودن خوب ماندن:

سحرگاهان که شبنم آیتی از پاک بودن را

به گلها هدیه می بخشد

به آن محراب پاکش آرزو کردم

برایت

خوب دیدن

خوب بودن

خوب ماندن را !!!

نظرات 1 + ارسال نظر
پدر شیرخدا 1390/07/30 ساعت 11:11

به به عبد الکریم هم چه ذوقی داشته جناب نظری؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد