شاید شنیده اید که مولانای بلخ در مثنوی معنوی، داستان و بل تمثیلی دارد بدین مضمون که جمعی از هندوها فیلی را از هندوستان آورده بودند، در منطقه ای که مردم آن هنوز هیچ فیلی را ندیده و عکسی از آن مشاهده نکرده بودند و در یک خانه تاریک به نمایش گذاشتند. منظور آنها از همه زحمت و فوت و فن، این بود که میزان درک و فهم مردم را امتحان کنند.
قاعده نمایش آن بود که به هرکسی اجازه داده میشد فقط با مالیدن دست بر روی بدن فیل، بگوید که فیل چه نوع موجودی است! و شکل و شمایل آن چگونه است؟
اتفاقا از کسانیکه در این نمایش شرکت کرده بودند، هیچ دو نفری به یک نتیجه نرسیدند، زیرا فیل بزرگتر از آن بود که یک شخص بتواند بدون دیدن و فقط با مسح کردن، به تمام ویژگیهای جسمی آن (که مال حس است و باید دیده شود تا به فهم در آید) اطلاع پیدا کند. اصلا داستان را با عبارات وتعبیرات زیبای مولانا بخوانید:
پیل اندر خانهى تاریک بود
عرضه را آورده بودندش هنود
از براى دیدنش مردم بسى
اندر آن ظلمت همىشد هر کسى
دیدنش با چشم چون ممکن نبود
اندر آن تاریکىاش کف مىبسود
آن یکى را کف به خرطوم اوفتاد
گفت همچون ناودان است این نهاد
آن یکى را دست بر گوشش رسید
آن بر او چون باد بیزن شد پدید
آن یکى را کف چو بر پایش بسود
گفت شکل پیل دیدم چون عمود
آن یکى بر پشت او بنهاد دست
گفت خود این پیل چون تختى بده ست
همچنین هر یک به جزوى که رسید
فهم آن مىکرد هر جا مىشنید
از نظرگه گفتشان شد مختلف
آن یکى «دال» ش لقب داد این «الف»
در کف هر کس اگر شمعى بدى
اختلاف از گفتشان بیرون شدى
چشم حس همچون کف دست است و بس
نیست کف را بر همهى او دسترس
چشم دریا دیگر است و کف دگر
کف بهل وز دیدهى دریا نگر
جنبش کفها ز دریا روز و شب
کف همىبینى و دریا نى عجب
ما چو کشتیها بهم بر مىزنیم
تیره چشمیم و در آب روشنیم
اى تو در کشتى تن رفته به خواب
آب را دیدى نگر در آب آب
آب را آبى است کاو مىراندش
روح را روحى است کاو مىخواندش
موسى و عیسى کجا بد کافتاب
کشت موجودات را مىداد آب[1]
مولانا با این تمثیل زیبا و رسای خودش، میخواهد بگوید، باید برای درک هر چیزی، از وسیله مناسب درک همان چیز استفاده برد...
ادامه در پست بعدی
[1] - مثنوی معنوی، دفتر سوم، بیت1259 به بعد.
سلام.
دقیقا همینطور است کاملا موافقم. مشکل اصلی مردم ما این است که برای کارهای سیاسی واجتماعی متخصص وصاحب فن ندارند