آه ای سترگ چون قلل کوه بامیان

   

آن زخم هاکه بر تنت از دشمنان رسـید

بـیـش از هــــزار بود و فـــراوان گریستم

وانـگــه هــزار زخم که بر سینه داشتی

یک یک به بوسه شستم و بر آن گریستم

با یادت ای مــــزاری نـســتوه ای دلـیر!

مویـیـدم ابـتـدا و بـه پـایـان گـریــسـتـم

***

دیدم مـــزار پــاک تـو وز جان گریستم

بر سر نوشت شیعه ء افغان گریستم

ســید عـــلی کـنار تــو آرام خفته بود

بـر آن شهید پاک هم از جان گریستم

یـعنی وفــا کـنار شـــــرف ارمـیده بود

بر این ســلام گفتم و بـر آن گریستم

سـیدعـلی کــنار تــو آمد دو باره لیک

آن شــاعرم که بر تو از ایران گریستم

سیدعــلی مـوسوی گــــرم رودی ام

آن ، کـز غم تو ، از بن دندان گریستم

آه ای ســــترگ چون قلل کوه بامـیان

بر دامنت چو چشمه جوشان گریستم

یک لمحه خاک ، آئینه شد در نـظر مرا

بـر قــامت رشــید تو عــریان گریـستم

آن زخم هاکه بر تنت از دشمنان ر سید

بـیـش از هــــزار بود و فـــراوان گریستم

وانـگــه هــزار زخم که بر سینه داشتی

یک یک به بوسه شستم و بر آن گریستم

دیدم هــــزار بار ستم بر «هــزاره گان»

در پیـش چـشم و با دل بـریان گریستم

از داغ صد شکـنجه تنت دشت لاله بود

ابـر بــــهــار گــشتـم و بــاران گریـستم

با یادت ای مــــزاری نـســتوه ای دلـیر!

  مویـیـدم ابـتـدا و بـه پـایـان گـریــسـتـم  

شعری از موسوی گرمارودی شاعر متعهد ایرانی منبع

نظرات 1 + ارسال نظر
امینی 1390/12/23 ساعت 15:04

سلامِ
از گذاشتن تصویر زیبای بابه و شعر نابتان تقدیر و تشکر می گردد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد