اجل هر دم ...

شب پنجشنبه گذشته(18/12/1390) بود که خانمم بعد از برگشت از جلسه دعای زنانه، گفت که میگویند آقای زاهدی،‌ مردی که این عنوان را به حقیقت داشت و نه فقط به نام، سکته کرده و در بیمارستان بستری است! 

شگفت زده شدم، چون همین جمعه گذشته ایشان را در منزل استاد عظیمی ملاقات کرده بودم و ایشان برای جمعه بعدش (یک روز بعد از شنیدن این خبر) دعا گرفته بود و همه منزل او دعوت بودیم. باورم هم نمی شد ولی با توجه به سن و سال ایشان این بعید هم نبود. گرچند امروزه میزان سکته اقلا در ایران چنان بالا رفته که کاری به پیر و جوان خیلی ندارد. 

به هر صورت در نیت داشتم که فردا بعد از شرکت در کلاسهای درس، به عیادت ایشان برم، فردا از طرف دیگر، دوستان مدرسه امام خمینی، بزرگداشت سالگرد رهبرشهید استاد مزاری را داشتند که بنا بود کسانی چون احمد بهزاد، سرور جوادی، و اقای سعادتی نمایندگی دایکندی در مجلس، صحبت کنند و میزگرد داشته باشند؛ و همین دیروز نیز به من گفته بودند که فردا به شما نیاز (شدید) داریم، کمک مان کنید. درسها نیز که همه در روز پنجشنبه جمع شده و از ساعت 8-12 همه اش درس و کلاس داریم! 

این برنامه بزرگداشت و این کلاسهای متراکم، نیت دیشبم را از یادم برده بود و بعد از نماز ظهر و صرف غذا، زمانی که میخواستیم بریم برای ترتیب برنامه‌های سالگرد، پیامی در یافت کردم که از رحلت آقای زاهدی، این عالم زاهد و پرهیزگار خبر می‌داد و اینکه ساعت سه بعد از ظهر مراسم تشییع جنازه اش برگزار میشود. غرق در تعجب شدم و اینکه مگر میشود آدم ثابت قدم و استواری چون او نیز رحلت کند؟ 

اما این تنها جایی است که اگر آدم قایل به جبر شود، کار غیر معقولی نکرده است! لذا قبول کردم و ماندم که جلسه سالگرد را چه کنم و مراسم تشییع جنازه را چه؟ 

مراحل اولیه و افتتاحیه برنامه سالگرد را مدرسه ماندم تا اینکه آقای بهزاد و دیگر مهمانان جلسه آمدند و سپس من مجبورا ترک جلسه گفتم. 

رفتیم و عزیزی را خاک کردیم و برگشتیم! فاتحه ماند برای فردایش بازهم ساعت سه! و دقیقا زمانی که بازهم مراسم سالگرد بابه در مسجد امام زین العابدین از سوی مهاجرین و علمای قم برگزار میشود! 

از طرف دیگر، فردا مجمع طلاب و علمای جاغوری در قم، انتخابات سالانه شان را دارند و برخی از دوستان اصرار داشتند بنده نیز نامزد شوم که با توجه به گرفتاری‌های درسی و روزانه موافق نکردم اما کنار رفتن همگان مرا واداشت وارد این عرصه جدید زندگی شده و نامزد شوم که بالاخره بعد از اتمام مراحل، و انتخاب شدنم، الآن منتظر برنامه‌های بعدی مجمعیم دیده شود که چه کاری میتوان کرد؟ 

این کشمکش‌ها و تضادهای زندگی، است که هر روز پیش می آید و پیش میرود و لحظه لحظه از کاخ عمر آدم می کَنَد و نهایتا عمر را ویران کرده، انسان را در خاک می‌نشاند! 

اجل هردم ز کاخ عمر خشتی می کَنَد، بیدل 

پی تعمیر این ویرانه معماری چنان باید 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد