باید بر دستان مهاجرین افغان درایران بوسه زد/ دکتر زیبا کلام

نژادپرستی ایرانی؟         (نوشته‌ای از دکتر صادق زیبا کلام )

هیچ لغتی کامل تر و جامع تر از لغت « نژادپرستی » بیان کننده رفتار ما ایرانی ها درقبال افغانی ها نیست. البته اصطلاحات، الفاظ و لغات دیگری هم می توان برای توصیف رفتار ما، ظرف سه دهه گذشته در قبال افغانی هایی که از بد سرنوشت و حادثه به ایران پناه آورده اند، به کار گرفت. « مغرضانه»، « ناقض اصول اولیه حقوق بشر» ،غیر اسلامی ، غیراخلاقی، مغایر با قانون اساسی ج.ا.ا، خجالت آور، مغایربا اصول و کنوانسیون های بین المللی درمورد حقوق پناهندگان و سایر اصطلاحات مشابه و هم ردیف. اما هیچ کدام آنها به درستی و کامل بودن نژادپرستی و تبعیض نژادی نیست. نه به واسطه آنکه فرماندار اصفهان یا یکی دیگر از مسؤولان پایتخت صفویه آنان راازبالا رفتن از تپه ها و صخره های کوه صفه محروم ساخت، نه به واسطه آنکه مقامات با فضل و کمال استان مازندران هفته پیش اعلام کردند که اجازه نخواهند داد هیچ افغانی اعم ازآنکه حضورش در کشور قانونی است یا غیرقانونی، به استانشان بیاید، نه به واسطه آنکه رفتار موهن، غیر اخلاقی و غیر انسانی ما ایرانیان که البته پرچم دار علم، دانش، تمدن، فرهنگ و معرفت هستیم در قبال افغان ها در ایران واقعا حکایتی است، بلکه به واسطه نفس نگاهی که ما به افغان ها داریم نگاهی که بهترین تعریفی از آن می توان داشت آن است که بگوییم یادآور نگاه سفیدپوستان آمریکایی نژاد پرست به سیاه پوستان یا نگاه سفیدپوستان اروپایی تبار به ساکنان آفریقای جنوبی در زمان رژیم آپارتاید به آفریقایی ها. ای کاش حکایت تلخ رفتار ما با افغان ها فقط محدود می شد به مقامات اصفهانی یا مازندرانی. انسان می توانست بگوید که یکی دو مقام مسوول کج سلیقگی و غرض ورزی کرده اند. ای کاش اینگونه بود. بدبختی آن است که موضوع به کج سلیقگی دو یاچند مسول سطحی نگر و بی دانش در اصفهان یا مازندران محدود نمی شود.

واقعیت آن است که رفتار ناشایست، تبعیض آمیز و مغایر با اصول و موازین حقوق پناهندگان ما با افغان ها خیلی عمیق تر از این حرف هاست. برای درک عمیق رفتار غیرانسانی ما با افغان ها کافیست میان رفتار غربی ها با پناهجویان ایرانی که به کشور های مختلف اروپایی، آمریکا، کانادا یا استرالیا پناهنده شده یا مهاجرت کرده اند، با رفتار ما ایرانی ها با افغان ها مقایسه نماییم. به عنوان یک قاعده کلی و حسب موازین بین المللی، هر پناه جو که به کشور غربی ورود می کند بعد از مدتی که به عنوان یک پناهجو پذیرفته می شود از همه حق و حقوق هایی که اتباع آن کشور برخوردار هستند برخوردار می شود. صرف نظر از آنکه پناهجو قانونی یا غیر قانونی وارد آن کشور شده است. طبیعی است که اگر او غیرقانونی به آن کشور داده شده باشد، مدت زمانی که به پرونده اش رسیدگی می شود خیلی طولانی تر خواهد شد تا زمانی که او قانونی به آن کشور مهاجرت کرده باشد. اما به هر حال بعد از آنکه یک پناهجو در هیبت یک پناهجو یا مهاجر در کشور میزبان پذیرفته می شود، همانطور که گفتیم شهروند آن کشور می شود.اگر جرمی یا خلافی مرتکب شود، با همان قوانین، مقرراتی و ضوابطی که در مورد شهروندان خود آن کشور جاری است محاکمه و مجازات می شوند، از کلیه خدمات شهروندی و رفاهی که اتباع کشور میزبان ازآن برخوردارند، برخوردار می شود: اعم از آموزش و پرورش رایگان، خدمات درمانی و بهداشتی، حقوق ایام بیکاری، حق اولاد و قس علیذا. به بیان دیگر یک مهاجر ایرانی پس از آنکه به عنوان مهاجر در سوئد، نروژ، دانمارک، انگلستان، فرانسه، آلمان، کانادا، آمریکا یا استرالیا پذیرفته می شود با وی همانند شهروندان همان کشور رفتار می شود. حاجت به گفتن نیست که این امتیازات شامل اعضای خانواده و وابستگان اوهم می شود. حتی اگر آنان به هنگام ورود به آن کشور، همراه وی نبوده باشند.

اما در ایران؛ یک پناهجوی افغانی صرف نظر از آنکه قانونی وارد کشور باشد یا غیرقانونی، صرف نظر از آنکه یک سال در ایران اقامت داشته باشد یا ده سال یا سی سال، از هیچ حق و حقوقی برخوردار نمی شود. یک افغانی که فی المثل بیست سال است در ایران زندگی می کند و همسر و فرزند دارد مثل آب خوردن ممکن است توسط نیروی انتظامی از کشور اخراج شود. و باز هم ای کاش این، همه تراژدی بود!

مشکلات عده ای بر سر راه ثبپ نام و به مدرسه رفتن فرزندان افاغنه در ایران وجود دارد. بعضا آنها رابه مدارس راه نمی دهیم، بعضا ازآنها هزینه آموزش و پرورش فرزندانشان را می گیریم، بعضا به آنها مدرک نمی دهیم و بعضا اگر یک افغانی مجبور شود فرزندش را از مدرسه ای بیرون آورده و به واسط تغییر شغلش به منطقه یا شهر دیگری ببرد به عذاب العلیم دچار می شود. افغان ها، دفترچه خدمات درمانی ندارند و از همان حداقل هایی که به هرحال تامین اجتماعی برای کسانی که دفترچه خدمات درمانی دارند یا فراهم می کند، بی بهره اند. فی الواقع هر امر اجتماعی که مسلزم ارائه « فتوکپی شناسنامه» و « کارت ملی» می باشد، افغان ها عملا از آن محرومند به این معنا که افغان ها نه می توانند حساب بانکی داشته باشند؛ نه می توانند منزل یا اموال منقول یاغیر منقولی را خرید و فروش نمایند، نه می توانند گواهی نامه بگیرند، نه می توانند مدرسه بروند و نه می توانند استخدام شوند، نه حتی می توانند در یک بیمارستان به صورت رسمی بستری شوند نه می توانند برای خدماتی اعم از تجاری، زیارتی یا غیر آن ثبت نام نمایند و نه هیچ امر و کار دیگری. فرقی هم نمی کند که چند سال درایران بوده اند. یک افغانی و خانواده اش که ممکن است سی سال هم درایران زندگی کرده باشند، همین وضعیت را دارند.

از همه این ها اسفناک تر و غیر انسانی تر، رفتار ما با کودکان معصومی است که ثمره ازدواج یک افغانی با ایک ایرانی می باشند. در سه دهه گذشته، هزاران خانم یا دوشیزه ایرانی با افغانی ها ازدواج کرده اند. حاصل این هزاران ازدواج، دهه هزار کودکی است که مادرشان ایرانی و پدرشان افغانی است. می دانم که خیلی از خوانندگان باور نخواهند کرد، اما از نظر مقامات ایرانی، این افراد وجود ندارند. چون مسولان ما، این ازدواج ها را به رسمیت نمی شناسند، یعنی ازدواج با « اتباع بیگانه» را به رسمیت نمی شناسند، بنابراین ثمره این ازدواج ها را هم به طریق اولی به رسمیت نمی شناسند. لذا به فرزندان این ازدواج ها شناسنامه نمی دهند بنابراین دهه هزار ایرانی که امروزه بسیاری از آنها به سنین بالای 18 سال رسیده اند، در کشور هستند که چون شناسنامه ندارند، وارد هیچ امر و حوزه اجتماعی نمی توانند بشوند. نه می توانند به مدرسه بروند، نه می توانند گواهینامه رانندگی بگیرند، نه بیمه شوند، نه حساب بانکی داشته باشند و نه هیچ چیز دیگری. این رفتارها را که ما با هم کیشان مسلمان مان که تازه هم نژاد ما هم هستند انجام می دهیم، مقایسه کنید با رفتار غربی های بی دین و مذهب در دانمارک، نروژ، فرانسه، انگلستان، کانادا و آمریکا با ایرانیانی که نه هم کیش و آیین غربی ها هستند، نه هم نژاد و تمدن آنها. سال گذشته در مجلس طرحی تهیه شد که به مشکلات فرزندان ازدواج های ایرانیان با افغان ها رسیدگی شود. اما نمایندگان کمیسیون قضایی مجلس در همان مرحله رسیدگی در کمیسیون، آن را از دستور کار خارج کردند و یکی از مسولان آن کمیسیون به مطبوعات توضیحات کافی داد که چه خطر عظیمی از بیخ گوش ملت متمدن، مسلمان و بافرهنگ ایران گذشت. چه اگر آن لایحه به تصویب می رسید خطرات عظیمی متوجه امنیت ملی مان می شد. هیچ کس هم از آن بزرگوار و نه از سایر بزرگواران کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس نپرسید که روشن شدن وضعین حقوقی دهه هزار انسان که تنها جرمشان آن بوده که از مادر ایرانی و پدر افغانی به دنیا آمده اند، چه خطری را متوجه امنیت ملی ایران می کرد؟

به عنوان یک ایرانی، از ملت بزرگ افغان که برخی از هم میهنانمان اینگونه زشت و غیرانسانی با آنها رفتار می کنند، پوزش می طلبم. در برابر همه افغان هایی که خیابان های شهرم را تمیز می کنند، ساختمان های شهرم را می سازند، در گاوداری ها و سایر مشاغل دشوار شهرم، شرافتمندانه کار می کنند، به عنوان نگهبان، آبدارچی و مستخدم و مشاغل دیگر نقش ارزنده ای در تولید ناخالص کشورم دارند، سر تعظیم فرود می آورم و دستان خسته و پینه بسته شان را با همه وجودم می بوسم و بر روی سرم می گذارم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد