زیبائی تمام و مدام

اینکه در مجلس نامحرمان و نامردمان 

اندیشه اش می درخشد و زبانش اعجاز 

می کند، تربیت یافته مدینه علمی است 

که بنا بود همگان را چون او  انسان  

خود باور و به "خودی" رسیده  و خود را  

یافته تربیت کند که دست تقدیر یا تزویر 

امانش نداد!

بمناسبت ولادت بزرگ بانوی کربلا و تنها زنی که تمام کرب و بلای کربلا را به تنهایی متحمل شد بیاد این جمله مشهور ایشان افتادم که در جواب ابن زیاد که با هدف شیطانی تازه نمودن زخمهای دردناک عاشورایی اش از وی پرسید:

کیف رأیت صنع الله بأخیک؟ (کار خدا در حق برادرت را چگونه دیدی؟)

زینب فرمود: ما رأیت الا جمیلا (جز زیبائی چیزی ندیدم)!

این پاسخ در واقع دو جنبه دارد، از یک جهت پاسخی است به پرسش گستاخانه و کنایه آمیز عبیدالله بن زیاد و از این جهت باید مانند پرسش آن تند و کوبنده باشد و چنین است. این پاسخ هیچ دردی از ابن زیاد دوا نکرد هیچ، که زخمی ناسوری راهم در قلبش ایجاد کرد. او میخواست شاهد گریه زینب یا سکوت او باشد و بدین طریق ضمن کوبیدن خاندان رسول خدا(ص) گناه جنایت بزرگی را که مرتکب شده بود بدوش تقدیر و یا حتی خدا بیندازد و چنین القا کند که آنچه در حق امام حسین (ع) روا داشته شد کار خدا بود و من در آن نقش مجری طرح خدا را داشته ام. زینب کبری(س) بجای اینکه از آنچه برسرش آمده شکوه کند و آه و ناله سردهد تمام مصائبی که دیده بود و مشکلات و رنجهایی که متحمل شده بود را زیبا توصیف نموده نگذاشت ابن زیاد سیاست باز ماهی مقصود خویش را از این گفتگو صید کند.

اما جنبه دیگری پاسخ مربوط است میشود به کمال انسانی ای که زینب کبری داشته و تربیت اسلامی ای که در خانه امیرالمومنین(ع) کسب نموده است.

زینب چنان به خود و خودی انسانی اش معتقد است که همه اتفاقات تاریخ چه خوش آیند و چه فاجعه آمیز را در راستای یک هدف بسیار متعالی انسانی توجیه و تفسیر میکند و خود در این مسیر راه روی است که در همه حال هدف نهائی خویش را در نظر دارد و برای رسیدن بدان تلاش میکند. او میداند که وقایع خارجی پله هایی است برای رشد و ترقی و کمال انسانی و برای طی چنین مسیری هرچه دشواری راه بیشتر باشد، رسیدن به هدف نهائی راحت و ساده تر خواهد شد، و با این تصور و اندیشه است که آن همه مصائب را چون در راه تعالی و تکاملی "خودی" خودش متحمل شده است، زیبا می یابد و می بیند: « ما ر‌ایت الا جمیلا»!

این جمله شاه کلید شناخت شخصیت زینب کبری بزرگ دختر علی است همانی که به تعبیر علی شریعتی "زبان علی در کام با مردم کوفه کلام مینمود" زینبی که علی رغم زن بودن و بالتبع عاطفی بودنش در مقابل قاتلان برادر و بلکه چندین برادر رشیدش چنان ظاهر میشود که گوئی شیر مردی است که هیچ درد و غمی ندیده است. براستی که او فرزند خلف علی(ع) است.

اینکه در مجلس نامحرمان و نامردمان اندیشه اش می درخشد و زبانش اعجاز می کند، تربیت یافته مدینه علمی است که بنا بود همگان را چون او انسان خود باور و به "خودی" رسیده و خود را یافته تربیت کند که دست تقدیر یا تزویر امانش نداد!

در مکتب علوی که همان مکتب اسلام است، انسان اجازه تحقیر خویش را ندارد همانگونه که حق ندارد اجازه دهد دیگران تحقیرش کنند.

در این مکتب انسان برای شدن آمده، آنچه او بالفعل دارد قوه و استعداد انسانیت و کمال است که باید به فعلیتش برساند استعداد امری موهوبی و عنایتی است ولی به فعلیت رسیدن و بلکه رساندنش امر اختیاری و این انسان است که در سایه تلاشها وزحمات خودش آن را بارور می سازد. با این دید است که تمام مشکلات و مشقاتی که در راه این فعلیت بخشی- یا بگو خود سازی- پیش می آید باید پله های ترقی و کمال تلقی شده و "زیبا" تعبیر و تفسیر شود، مگر میشود چیزی انسان را بخودش و "خودی" برساند و "زیبا" نباشد؟

انسان زمانی به سعادت می رسد که انسان وار زندگی کند و به ارزشهای انسانی معتقد و نیز متصف باشد. انسانیت انسان در گرو گذر از همین عقبه های سخت و دشوار زندگی است و اگر چنین سختی هایی برای شدن و به "خودی" رسیدن در نظر گرفته نمی شد، همگان رستم دستان میدان کمالات انسانی می شدند و رجز خوان ادعای اکمل الکملین بودن می نمودند. بدین جهت است که هرچه در عالم صنع می بینیم همه خوب است و صواب و از خطر و خطا در اینجا خبری نیست «شیخ ما گفت خطا برقلم صنع نرفت».

در این دیدگاه، جهان عرصه عشق بازی است و اصلا فلسفه خلقت آن را عشق و عاشقی تشکیل داده و نقش مقصود هستی چیز جز عشق نیست:

عاشق شو ارنه روزی کار جهای سر آید     ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

و روشن است که عرصه عشق بازی عرصه امید و شور و بردن است و هیچ باختی در ان راه ندارد زیرا هیچ کاری بی اجری در ان وجود ندارد.

دلا در عاشقی ثابت قدم باش

که در این ره نباشد کار بی اجر

و تنها کسانی مردان میدان عشق اند که «خودی» اش را در یافته باشد. اینها در میدان های دنیای شان چنان تلاشگر اند که در میدان آخرت شان زیرا دنیا را مزرعه آخرت می بینند و به پیروان شان نیز توصیه میکنند که:  

برای دنیای تان چنان تلاش کنید که گویا برای همیشه در آن میمانید وبرای آخرت تان چنان بکوشید که گویا همین فردا مرگ بسراغ تان می آید. 

و چنین است که زینب کبری بعنوان یکی از تربیت یافتگان برجسته مکتب اسلام، تمام مصایب پیش آمده را "زیبا" می بیند که باید ببیند! زیرا خدا زیبا است و اهل الله در تمام حالات جز خدا نمی بینند پس جز زیبایی نخواهند دید.  

نظرات 4 + ارسال نظر

ممنون آقای نظری. این روز خجسته را به شما و همه مسلمانان تبریک عرض می نمایم. به آدرس بنده مراجعه نموده از نظرهای سازنده تان دریغ نفرمایید چون شما نظری هستید.

ع م 1390/01/22 ساعت 00:16

با سلام ووقت بخیر خدمت دوست عزیز م آقای حبیب الله نوشتار زیبای تان در موضوع زیبایی تمام ومدام خواندم واستفاده کردم موفق باشید

ناظم هزاره 1390/01/22 ساعت 19:40

با سلام خدمت آقای نظری از وبلاگ زیبائی که دارید بهرمند شدم تشکر مطالب بسیار خوب مطرح کرده ای امیدوارم که همین عمق و هیمن دیدتان موفق باشد و در تامین غذای فکری جامعه ما موید باشی من دوست دارم بعد از این زیادتر باشما در تماس باشم. راستی که مهم ترین چیز برای یک آدم فکر و انسانیت اوست خودی شما هم به همین برمیگردد. من امیدوارم که جامعه بزرگ هزاره هر روز بیشتر از گذشته به خودی و هویت تاریخ اصلی خودشان نزدیک شود.

تشکر از لطف تان هزاره عزیز! من هم در تلاش برای جا انداختن خودی و دستیابی به هویت واقعی و انسانی ماست. خودی ای که دنیا و آخرت را با هم و درکنار هم میخواهد و نشان میدهد که خدا و خرما هردو با هم قابل جمع اند. به شعری که در ذیل عنوان این وبلاگ آمده دقت کنید که اقبال چه خوب میسراید:
از همگان کناره گیر صحبت آشنا طلب
هم ازخدا خودی طلب هم از خودی خدا طلب
بعنی اینکه این دو با هم ملازم اند. باید دانست که هرملتی که خودی و هویت انسانی خود را حفظ کند به عالی ترین جایگاه جهانی نیز خواهد رسید. به جاپان و آمریکا و... نگاه کنید تا بعد دنیوی مساله برای تا روشن شود.
درود و بدرود

آصف حکیمی 1390/01/24 ساعت 07:19

خوب نوشته ای! فراموش نشود که ما هم زینب هایی داشته و داریم. باید به حق آنها رسیدگی شود و ادا شود نباید همه اش از دیگران بگیم. در جنگهای دوره عبدالرحمن در جنگهای روس و همچنین در دفاع مقدس غرب کابل.

با سلام به آقای حکیمی که حکیمانه نوشته اند. براستی که چنین است و هر جمع و جامعه ای بزرگان و قهرمانان خاص خودشان را دارند و جامعه هزاره نیز چنین است. ما از گذشته های دور که بگذریم در همین نزدیکیها شیرین هزاره را در ارزگان داریم که افتخار کمی نیست و واقعا می ارزد که در مورد زندگی نامه و افتخاری که آفرید کار شود و خواهد شد من جمله در همین وبلاگ. ولی اجازه دهید که پله پله. و شکی نیست که جمله ای که از حضرت زینب در این نوشتار توضیح داده شد نیز بمناسبت ولادت آن محترمه بود و بدون تردید یکی از جملات نابی است که بر تارک تاریخ می درخشد. این زنی بعد از آنهمه مصیبت بگوید: دراین مدت جز زیبائی ندیدم. امر شگفت انگیزی است که از قدرت قلب و قوت ایمانش حکایت میکند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد