اخلاق

اشاره:دیروز بعد از مدتها این توفیق حاصل افتاد که درس اخلاق حضرت ایت الله العظمی جوادی آملی (حفظه الله) را که هر روز پنجشنبه بعد از نماز ظهر و عصر در موسسه اسراءبرگزار میگردد، شرکت کنم و آنچه ذیلا ملاحظه میکنید برگرفته هایی از فرمایشات عالی این عالم فرزانه است البته در حد فهمی که بنده از صحبت های جانبخش این عالم ربانی داشته و نیز وسعی که در یاد داشت برداری از آن داشتم. ایشان چنین آغاز کردند:

صحبت های روز پنجشنبه ما در دو محور صورت میگرفت یکی بحث اخلاقی و دیگری تفسیر قمست هایی از فرمایشات امیرمومنان علی ابن ابی طالب (سلام الله علیه).

·اما بحث اخلاق، گفته شد که چند اصل داریم:

انسان یک موجود حقیقی است، یک.

انسان یک موجود متکامل است، دو.

موجود حقیقی فقط از طریق امور حقیقی به کمال مطلوب خودش میرسد، سه.

انسان با قوانین اعتباری زندگی میکند، چهار.

گاهی انسان آنقدر در مسایل اعتباری غرق میشود که از امور حقیقی غفلت میکند. قرآن مجید چنین افرادی را اینگونه تعریف میکند که «افئدتهم هوآء» دل اینها خالی است! دل یعنی همان قلب و جان و حقیقت آدمی. این افراد در آن دنیا دل و جانشان خالی است و از حقیقت شان نصیبی ندارند، برای خاطر آنکه آنچه اینها بدان مشغول بودند امور اعتباری ای بود که در آخرت جای ندارد و آنچه که حقیقت اینها را تشکیل میداد اینها ندارند.

اخلاق به چنین مسایل حقیقی می پردازد، سرو کار فقه با امور اعتباری است مثلا میگوید فلان شئ حرام است؛ اما اخلاق چنین نمیگوید بلکه پرده از حقیت آن چیز برداشته میگوید فلان شئ سم (و زهر) است. فقه میگوید نگاه به زن نامحرم حرام است. اما اخلاق میگوید این نگاه تیری از تیرهای ابلیس است (که به قصد کشتن انسانیت تو رها شده!). و...

جهاد درون واقعا جنگ است، هم جنگ نرم هم جنگ گرم! آنچه دربیرون می بینیم (از جنگ،  آدم کشی و اینکه برخی صهیونیست میشود و تعدادی ...)  نمود و ظهور همان چیزی است که در درون ما جریان دارد. فرق آنست که در جنگ برون میکشند و به قتل میرسانند اما در جنگ درون قتلی نیست بلکه اسیر میگیرند(تا ادامه برنامه خودرا بر انسان تحمیل و از طریق او به اجرا برسانند). دراین جنگ چنانچه در حدیث جنود عقل و جهل تصویر شده در هردو طرف هفتاد و پنج کماندار صف کشیده و هر کدام میخواهد جنگ را به نفع خود پایان دهد.

انسان اگر تابع هوی شد، فتوی از وهم و خیال میگیرد نه از عقل. دستور از شهوت و غضب در یافت میکند نه از عقل عملی. امیر مومنان (ع) می فرماید: «کم من عقل اسیر تحت الهوی الامیر». اینجا عقل اسیر هوی است.

دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی ای که در باب تاریخ ادیان قلم زده اند دو باب در این موضوع باز کرده اند: یکی باب ملل، که انبیا الهی آورده؛ دیگری باب نحل که متنبیان (مدعیان نبوت دروغین) وضع و جعل کرده اند. امثال بهایی و... این منحرفان از جمع علما و دانشمندان برخواسته اند، اگر حوزوی ای منحرف شده نحله درست میکند و با شبهه افکنی مردم را منحرف می کند. و اگر دانشگاهی ای منحرف شده آلات کشنده و به این فکر می افتد چه کار کند که بتواند جمع بیشتری را در زمان و با زحمت کمتر بکشد؟

اینکه می بینید بعضی ها عالما عامدا گناه میکنند، برای آنست که مهار اختیار شان در دست هوی است نه که شبهه علمی داشته باشند «بل یرید الانسان لیفجر امامه» از این باب است انسان میخواهد جلوش باز باشد...

مرحوم صدوق(ره) درکتاب علل الشرایع نقل میکند که کسی خدمت حضرت امیر(ع) رسید و پرسید: چرا توفیق نماز شب ندارم؟ حضرت فرمود: انت رجل قد قیدتک ذنوبک. تو کسی هستی که گناهان روزت تو را به بند کشیده. همین که میخواهیم بنماز بایستیم عجله میکنیم که زود تر تمام کنیم!

بازهم ایشان نقل میکند که: «إن المصلی یناجی ربه» نمازگزار با پروردگارش نجوا میکند(و سر صحبت خصوصی دارد)!

·اما قسمت دوم که شرح نهج البلاغه باشد،

در این بحث به نامه26 حضرت رسیدیم که خطاب به یکی از کسانی که برای جمع آوری زکوات اصفهان فرستاده بوده اند، نوشته شده و حضرت میفرماید:

«أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ فِی سَرَائِرِ أَمْرِهِ وَ خَفِیَّاتِ عَمَلِهِ حَیْثُ لَا شَهِیدَ غَیْرُهُ وَ لَا وَکِیلَ دُونَهُ...»[1].

التفات از خطاب به غیبت نحوی تواضع را میرساند.

«وَ آمَرَهُ أَلَّا یَعْمَلَ بِشَیْ‏ءٍ مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ فِیمَا ظَهَرَ فَیُخَالِفَ إِلَى غَیْرِهِ فِیمَا أَسَرَّ...»[2].

 من مامورم را امر میکنم که از نفاق بپرهیزد مبادا در ظاهر اطاعت و درباطن (و پس پرده) معصیت کند.

«وَ مَنْ لَمْ یَخْتَلِفْ سِرُّهُ وَ عَلَانِیَتُهُ وَ فِعْلُهُ وَ مَقَالَتُهُ فَقَدْ أَدَّى الْأَمَانَةَ وَ أَخْلَصَ الْعِبَادَةَ»[3].

در بعضی از روایات از نماز بعنوان امانت الهی یاد شده. و اینکه در وقت نماز یک حالت عجیبی برامام عارض می شد وقتی از او می پرسیدند چرا چنین حالتی دارید؟ جواب میدادند: میخواهم امانت الهی را ادا کنم، نمیدانم آیا موفق میشوم آنچنانکه باید ادا کنم یا نه؟

از امام(ع) پرسیده شد: «قد قامت الصلوة» یعنی چه؟ فرمود: «حان وقت الزیارة»! وقت زیارت خدا فرا رسیده است!

« وَ أَمَرَهُ أَلَّا یَجْبَهَهُمْ وَ لَا یَعْضَهَهُمْ وَ لَا یَرْغَبَ عَنْهُمْ تَفَضُّلًا بِالْإِمَارَةِ عَلَیْهِمْ فَإِنَّهُمُ الْإِخْوَانُ فِی الدِّینِ وَ الْأَعْوَانُ عَلَى اسْتِخْرَاجِ الْحُقُوقِ... »[4].

مبادا وجهه مردم را لکه دار کند و مبادا حاکم بودن تو را برتر از آنها بنشاند.

«وَ إِنَّ لَکَ فِی هَذِهِ الصَّدَقَةِ نَصِیباً مَفْرُوضاً وَ حَقّاً مَعْلُوماً وَ شُرَکَاءَ أَهْلَ مَسْکَنَةٍ وَ ضُعَفَاءَ ذَوِی فَاقَةٍ وَ إِنَّا مُوَفُّوکَ حَقَّکَ فَوَفِّهِمْ حُقُوقَهُمْ وَ إِلَّا تَفْعَلْ فَإِنَّکَ مِنْ أَکْثَرِ النَّاسِ خُصُوماً یَوْمَ الْقِیَامَةِ ...»[5]. مال دولتی ویژه تو نیست همچنانکه مال مردم تنها نیز نمی باشد بلکه آنها شریک شماست و مشکل ترین کار آنست که شریک کسی فقرا و مساکین باشد و روز قیامت اقامه دعوی کنند.

«وَ بُؤْسَى لِمَنْ خَصْمُهُ عِنْدَ اللَّهِ الْفُقَرَاءُ وَ الْمَسَاکِینُ وَ السَّائِلُونَ وَ الْمَدْفُوعُونَ وَ الْغَارِمُونَ وَ ابْنُ السَّبِیلِ وَ مَنِ اسْتَهَانَ بِالْأَمَانَةِ وَ رَتَعَ فِی الْخِیَانَةِ وَ لَمْ یُنَزِّهْ نَفْسَهُ وَ دِینَهُ عَنْهَا فَقَدْ أَحَلَّ بِنَفْسِهِ الذُّلَّ وَ الْخِزْیَ فِی الدُّنْیَا وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ أَذَلُّ وَ أَخْزَى‏...»[6].

مصادیق هشتگانه ای که در سوره توبه بیان شده است رابیان میکند که اینها خصوم انسان در قیامت می باشند. کسی که به امانت به چشم اهانت نگاه کند آبروی خویش را برده و چنین کسی در آخرت بی آبرو تر خواهد بود.

«وَ إِنَّ أَعْظَمَ الْخِیَانَةِ خِیَانَةُ الْأُمَّةِ وَ أَفْظَعَ الْغِشِّ غِشُّ الْأَئِمَّةِ وَ السَّلَامُ»[7]. بزرگترین خیانت، خیانت به امت و مردم است و رسواترین دغلکاری، دغلکاری با امامان (راستین اهلبیت ع) است. والسلام.



[1] - اورا به تقوی الهی در امور پوشیده و اعمال نهانی اش، آنجا که شاهدی غیر از خدا و وکیلی بدون او نیست؛ به (رعایت) تقوای الهی مامور میکنم.

[2] - اورا امر میکنم که مبادا در ظاهر به چیزی از طاعات الهی عمل کند که در نهان به غیر آن عمل میکند.

[3] - کسی که نهان و آشکارش دوگونه، سخن و کردارش مخالف هم نباشد؛ امانت را بصورت کامل ادا نموده و عبادتش را خالص نموده است.

[4] - و به او سفارش مى‏کنم با مردم تند خو نباشد، و به آنها دروغ نگوید، و با مردم به جهت اینکه بر آنها حکومت دارد بى اعتنایى نکند، چه اینکه مردم برادران دینى، و یارى دهندگان در استخراج حقوق الهى مى‏باشند.

[5] - شما در این مالیات سهمی ثابت و حق مشخصی دارید، و همچنین شریک تهی دستان و ضعیفان نیازمند هستی. ما حق تو را بتو می پردازیم تو هم حق آنها را بدانها بپرداز. اگر چنین نکنی، جزو دشمن دار ترین مردم در روز قیامت خواهی بود.

[6] - وای برکسی که خصوم اش در روز قیامت، فقرا، مساکین، گدایان، از حق محرومان شدگان، دین داران و راه ماندگان باشد. کسی که امانت را کوچک بشمارد و در غرق در خیانت گردد، خود و دینش را از آن پاک نه نگهدارد؛ در واقع ذلت و خواری دنیوی را برای خود فراهم آورده و چنین کسی در آخرت خوار تر و ذلیل تر خواهد بود.  

[7] - به واقع بزرگترین خیانت، خیانت به مردم است و رسواترین فریبکاری فریبکاری با امامان است.

قلب آسیا

آسیا یک پیکر آب و گل است       کشور افغان در این پیکر دل است 

از  فساد  او  فساد  آسیا            در کساد او کساد آسیا 

.... 

تا دل آرام است آرام است تن      ور نه گاهی در ره باد است تن 

همچو تن پابند آیین است دل      مرده از کین زنده از دین است دل 

قوت دین از مقام وحدت است      وحدت از مشهود گردد ملت است 

 

از اشعار علامه اقبال لاهوری (ره)

پیغام سروش!

لطف الهی بکند کار خویش       مژده رحمت برساند سروش 

در باب معنای واژه سروش گفته اند: 

۱- پیام آور 

۲- فرشته 

۳- جبرئیل 

۴- و... 

به هرصورت آنچه برای ما مهم است مژده رحمتی است که ممکن است از این فرشته پیام اور بشنویم. 

در رسم روزگار این یک قاعده است که اگر میخواهی بجایی برسی باید مقدمات کار را آماده کرده باشی! یا بکنی. بقول خداوندگار شعر فارسی: 

تکیه برجای بزرگان نتوان زد بگزاف         مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی!  

از انجا که متاسفانه بزرگ و بزرگی در روزگار ما با مقام و جایگاه اجتماعی و ظاهری گره سختی خورده است؛ وقتی از جای بزرگان سخنی بمیان می آید شماری زیادی از اذهان بسوی همان مقاماتی کشانده میشود که در اصطلاح به اصحاب آن «مقامات بلند پایه» میگویند. 

اما این همه درست ولی است گرچند همه درستها نمی باشد. 

در نگاه دینی و اسلام هر انسانی بزرگ است زیرا هر فردی انسان است. این سخن کمی نیست و از محدود سخنانی است که در جهان ارزشها میتوان یافت. خداوند در قرآن مجید تصریح میکند که ما انسان را کرامت دادیم و این بدین معنی است که کرامت مال انسان است و نه جایگاه و موقعیت ظاهری آنها. 

با این نگاه آنچه جایگاه واقعی افراد را تشکیل میدهد همان موقعیت انسانی افراد است و نه جایگاه اجتماعی شان و لذا آنانی که اصطلاحا «مقام بلند پایه» بشمار میروند اگر در معیارهای انسانی شان عیار ناخالصی داشته باشند؛ موجودات «دون پایه» تعریف خواهند شد.  

با این توضیح روشن میشود که تکیه برجای بزرگان گرچند میتواند ناظر به جنبه اجتماعی باشد؛ ولی در قدم اول متوجه جایگاه انسانی افراد است که مرحله اول میدان کمالات را تشکیل میدهد. و سخن لسان الغیب حافظ نیز همین جنبه را هدف گرفته و بیانگر آنست که بزرگی بزرگان باید از این نقطه اساسی آغاز شود. و رنج طولانی مدت حکیمانی که در آرزوی مدینه فاضله انسانی و حاکمیت صالحان و شایستگان بسر برده اند نیز در فقدان این گونه بزرگان ریشه دارد. که اگر بودند که قطعا بوده اند و تبعیت می شدند بسیاری از دردهایی کشنده انسانی امروز را نداشتیم. البته نداشتن بمعنای نشدن نیز نمی باشد و همین محتوا در شعر اول لسان الغیب جلوه گری نموده و اشاره بدان دارد که لطف گسترده الهی کار خودش را خواهد کرد و پیام آور پیامهای آسمانی و غیبی مژده رحمت خواهد آورد. که سخن ما از این گفتار ایشان به فرمایش دیگری که برای یافتن ها شرط تهیه مقدامات را گذاشته بودند سیرکرد و از موضوع بدور افتادیم. 

اکنون سخن در اینست که اگر رسیدن به مقامات بلند و جایگاه بزرگان امری است که باید مقدمات آن از قبل حاصل افتد؛ پس لطف الهی مال کجاست و رحمتش برای چه؟ 

اینجا گرچند میتوان از طرفی مساله کسب اختیاری مقامات و حصول عنایتی آن را مطرح کرد. با اینکه مولانا وار  فریاد برآور که:  

قابلی گر شرط فعل حق بودی/ هیچ موجودی به هستی نامدی. 

ولی دقت در این دو گفتار روشن میکند که هردو باهم سازگاری داشته و قابل جمع اند! چه آنکه قابلیت اجمالی و قابلیت تفصیلی دو چیز اند ونه یکی. آنچه در کلام مولانای عرفان؛ شرط معرفی نشده اولی است و نه دومی.  

اصالة العمل

از پیامبر اکرم (ص) نقل شده که خطاب به دخترش فاطمه زهرا(س) فرمود: 

یا فاطمة! اعملی لنفسک فانی لا اغنی عنک شیئا. 

فاطمه جان برای خودت کار کن که من(در آخرت) برایت سودی ندارم! 

ما روزانه به دهها حدیث از این قبیل بر میخوریم که همه و همه ما را به عمل فراخوانده و از عواقب بد بی عملی و بدعملی برحذر میدارند ولی گویا چیزی نشنیده ایم همچنان به شفاعت و... ائمه و بزرگان دینی مان دلبسته و در انتظار چنین چیزی میمانیم که باشد حالا اگر ما کاری انجام ندادیم  و از خداوند فرمان نبردیم و اطاعت و عبادت نکردیم از مسیر شفاعت نجات خواهیم یافت. 

متاسفانه بعضی از منبری ها بخاطر نا اگاهی از عمق تعالیم دینی و ارتباط تنگاتنگ سه عنصر مهم اعتقاد- عمل- و کمال؛ یا برای خاطر داغ نگه داشتن مجالس و محافل شان چنین اندیشه نا بجایی را تبلیغ میکنند و دادگاه عدل الهی را به ادارات دولتی رشوت ستان افغانستان و غیر آن همانند نشان میدهند که اگر چیزی با خود نبرده باشی نیز همین گریه های و اشک هایی که ریخته ای کافی است تا تو را همنشین انبیا و اولیا کند و... از این مطالب.  

البته این سخنان هرگز بمعنی انکار شفاعت معقولی که قرآن نیز بر آن مهر تایید نهاده است نمی باشد بلکه تنها شفاعتهای عوامانه ای را که تبلیغات سوء بعضی از سطحی نگران ان را در ذهن مردم نقش میزند را مردود می شمارد. گرچند اینکه فرق میان شفاعت معقول و غیر معقول در چیست خود بحث مستقلی است که مقالاتی زیادی را می طلبد.

روایتی که از پیامبر اکرم (ص) نقل شده خطاب به نزدیک ترین فردی است که خود وی عضو و پاره تنش میخواند و به دلیل محبتی که نسبت به وی داشت ایشان را مادر پدرش «ام ابیها» خطاب می نمود ایراد شده و بیانگر آنست که اعمال انسان در ساختار شخصیت اخروی اش نقش خشت در ساختار ساختمان های دنیوی را دارد. و ما با هر عمل خیری خشتی بر ان بنای دائمی مان می نهیم و خانه آخرت مان را آباد میکنیم. 

این امر چنان است که اگر ما عملی نداشته باشیم رسول خدا (ص) نیز کاری برای مان نمیتواند و بلکه نمیکند! زیرا آمده تا همین پیام را بما برسانید و هرگز خود بر خلاف این روش نه روش این مسیر رفتار نمیکند و بلکه نمی تواند بکند زیرا سنت مستحکم الهی بر آن قرار گرفته و میدانیم که که سنت الهی تغییر ناپذیر است «لن تجد لسنة الله تبدیلا و لن تجد لسنة الله تحویلا» 

این است که اسلام را میتوان دین «اصالة العمل» تعریف کرد.