نوروز نامه­ی بلخ

 

نوروز جرعه ای است جهان را زجام بلخ

جامی که ”جم” گرفت وجهان شهر یار شد

زرتشت شاد از اینکه خدا داده پاسخش

امروز این تماس به او برقرار شد 

 

شعری از قنبرعلی تابش

ادامه مطلب ...

سهم ما در تعامل با جهان: تریاک؛ ترور و طالب!

 

 

 یکی از بحث‏های مهم که کمتر به آن رسیدگی شده است، بحث هویت ملی ما است. هویت ملی، در واقع، ممثل شناخت ما در روابط با کشورهای دیگر است. به نظر می‏رسد از روزی که افغانستان تأسیس شده، تا امروز هیچگاهی بر سر یک هویت مشترکِ متفقٌ علیه به توافق نرسیده ایم.

سخنرانی آقای عزیز رویش

ادامه مطلب ...

یا مقلب القلوب و الابصار...

 

چقدر زیاد بیاد داریم سالهائی را که گذشت و باید میگذشت ولی ما متوجه گذر آن نبوده و تنها چیزی که از گذر زمان یادمان مانده است و میماند همان عید نوروز آن بود که باید شادی هایی می کردیم و برخلاف روزهای دیگر که بصورت اجباری یا نیمه اجباری باید به مکتب و ... می رفتیم در این روز فارغ از هم و غم مکتب و فشار ناشی از رفتن در آن روز بیاد ماندنی ای را میگذراندیم. این لحظه ها نیز یکی از همین لحظه های نادر تحویل سال است سال ۱۳۸۹ با تمام خوشیها و غمهائی که داشت گذشته وبه تاریخ می پیوندد و سال ۱۳۹۰ برای سپری شدن و رفتن پا به میدان میگذارد. دور نیست روزی که مانند الان بگیم سال ۱۳۹۰ در حال سپری شدن است تا جای خود را به سال۱۳۹۱ بدهد. این کار سال و ماه و روز است که بیاید و برود در واقع گردش ایام بحال خود است واین عمر ماست که با هر ثانیه و لحظه قطعه قطعه جدا شده به گذشته مان پیوند میخورد. چه خوب گفت خواجه شیراز: 

برسرجوی نشین و گذر عمر ببین / کاین اشارت ز جهان گذرا مارا بس  

اکنون ساعت۲۴ و۶ دقیقه است و حدود دو ساعت به تحویل سال باقی نمانده است در این لحظه که خستگی کارهای نه چندان هدفمند روز گذشته بر ذهن و روانم سنگینی میکند دارم آماده میشوم تا برای رفع آن به استراحت بپردازم و شاید هم در لحظه تحویل سال درخواب غفلت بسر برده و بیدار نباشم اما از عمق جان به درگاه ذات بی نیاز حق التماس می برم که: 

یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محول الحول والاحوال حول حالنا الی احسن الحال