بعثت، پیام آزادی و آزادگی!

در باب فلسفه بعثت سخنان زیادی گفته شده است ولی نگاه ما به این پدیده تنها از دیدگاه قرآن و نیز واقعیت های اجتماعی و جامعه شناختی است.

ازادی در متن جوامع بشری از انقلاب فرانسه در سال1787 به بعد بر زبانها افتاد و قبل از آن انسانها معمولا دچار گرفتاریها جمعی و اجتماعی بوده و هر دسته ای به نحوی اسیر گروه و جماعت خاص شده بود. در نگاه جامعه شناختی آنچه ما از آزادی در نسل و دنیای کنونی جامعه بشری میشناسیم، نسب و نسبت ازادی به انقلاب فرانسه و تدوین قانون اساسی این کشور مبنی بر آزادیهای فردی و صنفی و... است.

اما از آنجا که بشر بصورت فطری و طبیعی موجود آزاد است آزادی دوست، که به تعبیر امام علی بن ابیطالب خداوند اورا آزاد آفریده است، (ایشان در کلامی میفرماید: بنده دیگران مباش، زیرا خدای تو را آزاد آفریده است) ازادی خواهی را نمیتوان در حصار تنگ و محدود انقلاب فرانسه زندانی کرد.

تاریخ بشر -درشرق وغرب- پر است از انقلاب ها و قیام های آزادیخواهانه و ستم ستیز مردانی که قفس تنگ و پرننگ بندگی دیگران را با فطرت وطبیعت و نحوه خلقت و ساختاری وجودی شان نا سازگار می یافتند. بسیاری از این مردان بزرگ چه قبل از انقلاب فرانسه و چه بعد از آن مسلمان نبوده اند، اما بحکم و جدان و فطرت و خلقت انسانی شان، نوکری دیگران را منافی شخصیت انسانی شان می یافتند. آنها به احتمال زیاد از سر چنین صدای درونی شان نیز آگاه نبودند و نمیدانستند که در اندرون شان چه چیزی نهفته است که گرچند خودش خاموش باشد، او در فغان و در غوغاست؟ ولی بصورت ناخود آگاه دعوت این ندای درونی را لبیک گفته اقدام به قیامهای آزادیخواهانه می نمودند. تا آینکه علی بزرگ سر مستتر این ندای درونی را فاش کرد و گفت: بنده دیگران مباش! زیرا خدا تو را آزاد آفریده و ازادی در خمیر مایه وجودت نهاده و نهادینه شده است.

علاوه بر آنچه این واقعیت های اجتماعی نشانگر آنست، قرآن مجید، فلسفه بعثت انبیا را نیز آزادی از بند بندگی بندگان تعریف میکند:

وَلَقَدْ بَعَثْنا فی‏ کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ... و قطعا در هر امتی رسولی مبعوث کردیم (و دستور دادیم) که خدا را بپرستید و از (اطاعت) طغیانگران ( و آنهاییکه از حدشان تجاوز میکنند) دوری کنید... (سوره نحل/ 36).

ما بدون اینکه دراین نوشتار برای ایدئولوژیک سازی متون دینی تلاش کرده و در پی تبلیغاتی سازی آن برآئیم، کوشش میکنیم نسبت آنچه را در واقع بعنوان هدف و خواست ودین مطرح است، با امکان ازادی و آزادیخواهی بسنجیم و اینکه آیا دین با خواندن به بندگی خدا چگونه خود شعار آزادی سر میدهد؟ مگر بندگی خدا خود با آزادی سازگاری دارد؟

باید اعتراف کرد که آزادی مراحل و شکل های مختلف دارد. آنچه را دین بعنوان هدف خود تعریف میکند با آنچه امروزه کعبه مقصود تعدادی از افراد خاص! قرار گرفته با هم متفاوت است.

1- هیچ انسانی نباید در بند انسانهای دیگر قرار گیرد. بدین معنی که هیچ کسی نباید از وجود دیگران سوء استفاده برده و و آنان را ملک شخصی خودش قرار داده و در راستای منافع شخصی اش بکار گیرد. هر انسانی حق زندگی آزاد در محدوده خاص خودش را دارد و میتواند خود برای خودش تصمیم بیگیرد.

2- هر انسانی هرچه خود خواست انجام دهد، نباید مزاحم او شد و جلو خواسته هایش را سد کرد،‌ مبادا چنین مانع شدنها ضربه روحی بطرف وارد آورد و افسرده اش کند و... ازین قبیل سخنان. که این نیز یک نوع نسبتا سبکی دارد و آن آزادی فردی است تا حدی که مزاحم دیگران نشده و به آزادی دیگران ضریه نزند.

دراین دیدگاه انسان چنان ازاد پنداشته میشود که در قبال هیچ کسی جز خود و دیگرانی که در اطراف اوست، مسئولیتی ندارد. به همین دلیل نیز اگر مزاحم حقوق همین اطرافیانش نباشد، هرکاری که بخواهد و میلش بکشد، در نهان و آشکار، میتواند انجام دهد.

اما ادیان آسمانی از قبیل یهودیت، مسیحیت و اسلام، و حتی برخی از ادیان غیر آسمانی، معتقدند که بشر خالقی دارد و سر انجامی. بشر برای رسیدن به یک غایت و هدف خاص و مشخص آفریده شده است. رسیدن به هدف مذکور وسیله و شیوه های خاص خودش را می طلبد و کسی که این راهها، روشها و ابزارهای رسیدن را مشخص میکند، همان آفریننده و مخترع انسان است که خدای عالم باشد.

در میان ادیان آسمانی آنچه تاکنون از آسیب ها تحریف تا حد زیادی مصون مانده است، اسلام است و بقیه آن چون یهودیت و مسیحیت -متاسفانه- آله دست ارباب کلیسا و... قرار گرفته و آنها تا آنجا که عقل شخصی و منافع جمعی شان اقتضا میکرده تحریفاتی در آن ها انجام داده که من جمله میتوان به خصوصی سازی یهودیت و خداسازی پاپ در مسیحیت اشاره کرد.

یهودیان دین خدا را مخصوص خود میدانند و دیگران را موجودات پستی که باید در خدمت یهود باشند!

مسیحیت نیز علاوه بر اعتقاد خرافی تثلیث، پاپ را نماینده تام الاختیار خدا که میتواند به نمایندگی از او گناهان را ببخشد و بلیت بهشت دهد و...

این ویژگیها برای یک انسان منصف تردیدی در دستکاری شدن این آئینهای الهی باقی نیمگذارد. و گرنه در نگاه اسلام آنها نیز ادیان آسمانی اند و اشتراکات اصولی باهم دارد اصولی که باید از آنها پاسبانی می شد که نشد و به تحریف کشانده شده بجای خدا خدایی، به انسان (پاپ) خدائی انجامید.

بهرصورت، در نگاه این ادیان، انسان خالقی دارد و در نتیجه علاوه بر مسئولیتی که در قبال خود و اطرافیان خود دارد، مسئولیت هایی نیز درقبال خدا و آفریدگارش دارد. گرچند این مسئولیت ها به نفع حقیقی و واقعی خود او تدارک دیده شده و نه به نفع پروردگارش!

در نگاه دینی -همانگونه که اشاره شد- انسان مخلوقی است که هدفی را دنبال میکند و کسی که شیوه و راه رسیدن را مشخص میکند خداست و نه غیر.

پس انسان علاوه بر کارها و وظایفی که خود تشخیص میدهد، باید یک سلسله کارها و اعمالی را که نیز که از طرف پروردگار و خالقش برایش تعیین میشود، انجام دهد. کارهایی که شاید منافع مادی خاصی نداشته باشد و فقط در راستای رسیدن به هدف و غایت انسانی اش قابل تفسیر است. 

نقطه جدائی دودیدگاه مذکور در مورد آزادی نیز دقیقا همین نقطه است. یعنی دیدن و ندیدن یک مسئولیت فراتر و بیشتر!

آنهایی که زندگی فرامادی را منکرند، یا از آن غفلت دارند و در زندگی مادی و روزمرگی غرق شده اند؛ نهایت ازادی را برای انسان قایل است و اینکه تنها محدودیت انسان (البته درنگاه آن تعدادی که حقوق دیگران را محترم میشمارند) حقوق موجودات مادی اطراف اوست. اما واقعگرایان و حقیقت دوستان به این نگاه رضایت نداده و با اعتقاد به خدایی که این همه رسول و پیامبر برای هدایت بشر ارسال داشته است، خود را در قبال دستورات الهی که برنامه هایی که از طرف خداوند برای کمال او تدوین یافته است، نیز پایبند میداند.

اسلام بعنوان آخرین و سالم ترین دین آسمانی، ارسال پیامبران و بعثت شان را در راستای آزادی از نوع اول که آزادی از بندگی انسانها باشد، تفسیر میکند. و همچنانکه آیه قرآنی را آوردیم ضمن تلویح به حس استبداد خواهی، استثمار، استعباد و برتری جوئی موجود در انسان، تصریح میکند که انسان مامور به استبداد ستیزی و مبارزه با طغیانگران و متجاوزان است.

زیرا این آزادی خواهی، به تبع اینکه زندگی انسان جنبه های گونه گون فردی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، و... دارد؛ خود به انواع متعدد قابل تقسیم و دسته بندی است. یعنی اطاعت خداوند نیز جنبه های مختلف فردی و اجتماعی بخود میگیرد و انسان درگیر در تمام این عرصه ها و صحنه ها - اگر در چارچوب عقل و شرع باشد- انسان متعبد و مجاهد شناخته میشود. 

بندگی خداوند را نیز با این نگاه باید تبیین و تفسیر کرد. و این تفسیر  از بندگی خدا که آنرا در مسیر کمال واقعی انسان میداند، نه تنها منافاتی با آزادی واقعی ندارد بلکه لازمه یک ازادی واقعی است. اسلام علاوه بر اینکه اطاعت خداوند را لازم و واجب میداند ولی انسان را در میدان عمل آزاد دانسته و کمالش را نیز در اطاعت آزادانه و از روی اختیار قابل تامین میداند. انسان ضمن اینکه تکوینا در تمام زمینه های آزادی مطلق دارد و میتواند هرکاری که دلش بخواهد انجام دهد ولی از قبل برایش ابلاغ شده است که اقدام به برخی از اعمال و نیز ترک تعدادی دیگر راه کمالاتش را سد نموده اورا از رسیدن به علت غائی و هدف نهائی اش باز میدارد. 

 

بعثت پیام آور آزادی و رحمت (ص) بر همگان مبارکباد! 

یک خدا پرست واقعی؛ در نگاه اسلام، کسی است که نه بخود اجازه تجاوز به حقوق دیگران میدهند و نه هم به دیگران اجازه تجاوز به حقوق خود!  
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد