دوستان هر روز تان نوروز باد

تحفه نوروزی 

 

ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی 

ازین باد ار مدد خواهی، چراغ دل برافروزی 

چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کن 

که قارون را غلطها داد سودای زر اندوزی 

بصحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی 

به‌گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی 

چو امکان خلود ای دل، درین فیروزه ایوان نیست 

مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی 

طریق کام بخشی چیست؟ ترک کامِ خود کردن 

کلاه سروری آنست کز این ترک بردوزی 

سخن در پرده میگویم، چو گُل از پرده بیرون آی 

که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی 

میی دارم چو جان صافی و صوفی می‌کند عیبش 

خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد، روزی 

به‌عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم 

بیا یاقی که جاهل را هَنِی‌تر میرسد روزی 

 

غزلی از «لسان الغیب شیرازی»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد