تفأل عجولانه

از اینکه چندی است فرصت کافی ندارم و دل داشته هایم را نمی نویسم خسته شده ام. سایتها را نیز چنانچه قبلا سر میزدم خبر نمیگیرم و فقط امروز به غرجستان سر زدم مقاله «فاشیسم هزاره» را از سید مصباح بصورت بسیار سرسری و با عجله خواندم. 

بازهم چون عجله دارم که باید برم دنبال کار ضروری تری آزمون باشد و تا آن زمان فقط حدود یک هفته وقت باقی مانده تا چانس خود را!!! به آزمودن بگیریم. بدلیل همین عجله فعلا چیزی خاصی به ذهنم نمیرسد باید منتظر ماند تا خون شیر شد. 

و فقط تفالی به لسان الغیب میزنم که گفته است: 

گفتند سنگ لعل شود در مقام صبر 

آری شود و لیک به خون جگر شود 

این شعر ناب در همه عرصه های زندگی فردی و اجتماعی؛ علمی و عملی؛ و... معنای بس عام و ملموس دارد. انچنان ملموس که کاملا تجربه پذیر و قابل اثبات با روشهای علمی روز می باشد. حافظ بزرگوار همین سخن را در جای دیگر چنین بیان میکند که: 

(تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست) 

راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش. 

مقام توکل نیز همان مقام رضا و صبر است و هیچ توکلی بدون صبر شدنی نیست. ولی باید در نظر داشت که این حافظ و قاری با چارده روایت! از توکل توکل منفی را اراده نمیکند گرچند ظاهر کلامش موهم همین معنا باشد. زیرا آنچه در مقام توکل قابل تامل است آنکه این مقام جای تلاش توام با توکل است به تعبیر رسول اکرم(ص) که در پاسخ به اعرابی ای که از توکل همان معنایی را فهمیده بود که معمولا ما می فهمیم! یعنی شانه خالی کردن از وظیفه و محول نمودن آن به خدا و نیروهای غیبی و بدین جهت میخواست شترش را بدون عقال و پای بند و با توکل بر خدا!!! دربیابان رها کند فرمود: اعقل ثم توکل: اول شترت ار عقال بزن و سپس توکل- برخدا- بکن.  

در عرصه ها و میدان های دیگر زندگی نیز چنین است و همین مثال عرب آن روز را میتوان اعمال کرد یعنی اول باید کاری را انجام دهیم و کوشش کنیم خوب هم انجام بدیم- خداوند دوست دارد بنده ای را که وقتی کاری را انجام میدهد محکم کاری کند. محمد(ص)- و سپس به توکل تمسک جوییم. 

راستی دیرم شد این سخن دنباله دار است از شتابی که صورت گرفت و نقصهایی که در پی دارد معذرت و ادامه را: این زمان بگذار تا وقت دیگر.

بر آستان مولا !

پیامبر اکرم(ص) فرمود: 

 

اتقی الناس من قال الحق فیما له و علیه 

پرهیزگار ترین مردم کسی است که سخن حق گوید چه به نفعش باشد با به ضررش!

گام اول!

دیشب دیر تر از معمول به منزل آمدم و برای همین نیز مجبور بودم ناز بیشتری از علی مان بکشم و بدین منظور وقتی برای آب شیرین رفتم اورا نیز همراهم بردم و و طبق معمول جنجال راه انداخت که: بابا برام چیثی بخر؟

احساس کردم مقاومت کردن فائده ای ندارد و پفکی خریدیم و برگشتیم. دخترم یگانه نیز منتظرم بود بغلش کردمه وکنار پشتی ای ایستاده اش نمودم تا استادن را تمرین کند. ولی او با دیدن پفک گویا فراموشش شد که هنوز راه رفتن بلد نیست و برای همین تلاش کرد بدون از دست دادن وقت همانگونه که ایستاده بود خود را به برادرش رسانده و نصیبی از پفک بگیرد، و برای همین بود که اولین گام عمرش را برداشت ولی نتوانست خودش را تا گام دوم نگه دارد و روی دستان من که از نزدیک موظبش بودم افتاد!

چه دانی که این گام برداشتن چه احساسی بمن داد؟! ولی در ادامه به این فکرم انداخت که:

گام اول مهمترین است، زیرا: گام اول گرنهد... کج!   تا سریا...

مثلیکه شاعر در فضایی غیر از فضا و حال و هوای که من در آن نفس میکشیدم، قرار داشته لذا از گام اول نه که از خشت اول گفته است (خشت اول گر نهد معمار کج... تا سریا می رود دیوار کج). گرچند نتیجه نهایی هردو یکی است و خیلی با هم تفاوتی نمیکند نه فقط این که که آنچه من آورده ام حقیقتی است که که شاعر مذکور بالکنایه از آن تعبیر به «خشت اول» نموده است.

این یک واقعیت است که گام اول مهمترین است و در مهمترین بودن آن همین بس که 99٪ از ما در اکثر مسایل روز مره زندگی مان ادامه همان  گام اول را میریم و این امر چنان عمومیت دارد که حتی عرصه اعتقادات را نیز (که برخی از لازم البرهانی بودنش سخن میرانند!) در برمیگیرد. یعنی همان تعداد از مردم در این عرصه همان راهی را میرود که در قدم اول در آن راه گام نهاده است به جنگ هفتاد و دو ملت توجه کنید که چگونه بدون توجه به حقیقت راه افسانه میزنند!

این کلام ادامه شیرینی دارد وفقط خواستم «سخن اول» را گفته باشم اگر عمری بود سر فرصتی تفصیل بیشتری از آن خواهد آمد.

در غم «فضایل»!

فضایل نام و عنوان آشنایی است که بسیاری از ما هر روز با بسیاری از آنها-اقلا- درحد لفظ مواجهیم. این واژه در بعد معنای لفظی به صفاتی اطلاق میشود که وجود آنها برای انسان مزیتی بشمار میرود و شاید به همین جهت نیز بدان فضل و فضیلت گفته میشود که خود بمعنی اضافی و زیادی است.

اما اگر از مرحله الفاظ و شنیده ها وارد میدان عمل شویم قضیه دقیقا برعکس آن چیزی است که قبلا شاهدش بوده ایم! یعنی در این مرحله کمترین چیزی که با آن مواجهیم همین فضایل است. کمی آن چنان است که گویا به فقدان آن مبتلا شده و در سوگش نشسته ایم! امروز میخواهم برای این بعد قضیه بنویسم!

بسیاری از ما چه عوام و چه خواص و چه دانشگاهی و چه حوزوی و حتی چه مسلمان و غیر مسلمان و چه غربی و چه شرقی و... آنقدر از فضایل انسانی میدانیم که میتوانیم ساعتها روی آنها بحث و تبادل نظر و چه بسا اظهار نظر(نظریه پردازی!) کنیم،‌ اما خدا نیارد روزی را که از عمل بپرسند! یا درجای از کار مان که واقعا می لنگیم اشکالی بگیرند، آنگاه به صد زبان وبیان تلاش در توجیه فضایل نموده حاضریم حتی فضیلت را از فضیلت بودنش بیندازیم ولی زیر بار این اشکال و... قرار نگیریم. گویا همین امروز را داریم و بس! نه فردائی و نه حساب و کتابی و...

دوستی می پرسد: ما در عرصه فضایل چنانیم که توصیف کردی. اما غربیان و برخی دیگر از ملل را بهتر است گفته شود متهم به گریز از فضایل کرده باشی چه آنکه آنها به شدت عامل به علم شان و مزین به زینت اخلاق عملی، اقلا بیشتر از ما مسلمانان!

این سخن ظاهرا درست است ولی مغالطه آمیز، زیرا چنین نظری از آنجا اظهار که این یاران و دوستان به ظواهر اعمال توجه کافی اعمال داشته ولی ریشه ومنشا آنها را نادیده گرفته است. وقتی سخن از فضایل انسانی است، سخن در آنجاست که کسی بخاطر این فضایل از مزیت های و نیز امتیازات مادی ای که ممکن است شامل حالش بشود چشم پوشی نموده و خودش را در خدمت چنین فضایلی قرار دهد اما اگر من باکسی باین دلیل برخورد خوبی داشتم که او نیز با من خوبی کند، چنین چیزی فضیلت بشمار نرفته معاملت بحساب آید! و این معامله در همه جا میتواند وجود داشته باشد حتی در میان حیوانات! وضعیتی که در بسیاری از کشورهای دنیا حاکم است از آفریقا گرفته تا هند تا پاکستان و تا افغانستان و... حکایت از آن دارد که منافع پیشتر از اخلاق و بیشتر از آن دخالت دارد!

فضایل یعنی اموری که بدون هیچ چشم داشتی و بمنظور رعایت وجدان و نیز انسانیت بمنصه ظهور آید. و اگر چنین نباشد فضیلت نیست.

در فضایل، انسان ها باهم معامله ندارند که بگویند چنین نیکی ای میکنم تا چنان خوبی ای ببینم واگر روزی خوبی ندید از کار نیکی که کرده پشیمان شود و برانجام آن متاسف. اینجا اصل بر بی توقعی است بر خلاف معامله که نه تنها ریشه در توقع دارد بلکه در بسیاری از موارد توقعی که از طرف میرود چندین برابر کاری است که برایش انجام شده است! در چنین مواقعی است که افراد پر توقع از اینکه توقع شان بر آورده نشده پیش این و آن گلایه برده و شکایت میکند که در حق فلانی-نمک نشناس- نیکی کردم ولی او با من بدی کرد، مرادش از بدی آنکه چند برابر آنچه من کردم را در حق من انجام نداد!

بهر حال از "غم فضایل" و در واقع سوگ آن میگفتم و اینکه چرا کمیاب است و چرا ما آدمیان هرروز بیشتر از دیروز از این گونه کارهای انسانی فاصله میگریم؟ آیا این کارهای ریشه در علم مان دارد یا عمل مان؟ یعنی ما نمیدانیم فضیلت چیست و رذیلت چه و دلیل مرتکب شان میشویم یا نه، میدانیم ولی کم حوصلگی و... ما را بدان مبتلا میکند؟

در پاسخ به این پرسش باید هرکسی از طرف خودش جوابگو باشد همانگونه که در قیامت نیز چنین است. ما میتوانیم به تعبیر مرحوم اقبال لاهوری آینه ای بسیمای خویش بگیریم و خود را وارسی وبررسی نموده و در واقع قیامتی پیشینی برپا نموده از خودمان حساب و کتاب پس بگیریم که چه ها میکنیم و چرا میکنیم؟ اقبال توصیه میکند که:

 ز قرآن پیش خود آئینه آویز

 دگرگون گشته ای از خویش بگریز

 ترازویی بنه کردار خود را

 قیامت های پیشین را بر انگیز!

ما در یک نوشتار جداگانه لیستی از برخی از فضایلی که قرآن و نیز ائمه دین و دانشمندان اسلامی  برآنها تاکید دارند خواهیم آورد تا دیده شود زمینه چنین حساب و کتاب و در واقع برپایی قیامت صغرا (قیامت کوچک) چگونه ممکن است فراهم آید.  

تا آن زمان بدرود.