بی تفاوت نمانیم!

گفته اند: "خدا پاسدار (یا خون خواه) خونهایی است که بدون هیچ گناهی به زمین ریخته میشود".  

این گفته یک حقیقت انکار ناپذیر است ولی نمیشود همه کارها را به خدا واگذار کرد و خود دست بسته منتظر نشست تا خدا دست از آستین قدرت بر آورده انتقام خون بیگناهان را بگیرد, چه آنکه خداوند بر اساس سنت های تغییر ناپذیرش, قسمتی از کارها را بعهده خود آدم ها گذاشته است, گرچند خود بعد ازهمه آنها منتقم نهایی و داور دادگر آخرین است.

هزاره های کوئته در چند روز گذشته روزگار سختی را تجربه کردند و الان هم میکنند، وضعیتی که همه هزاره ها را به حرکت و انقلاب واداشته و میشود آغازی یک مرحله جدیدی از حرکت های انقلابی و هویت یابانه هزاره ها تلقی شود.

ادامه مطلب ...

خدمت خلق!

گاهی انسان در طول روز به کسانی بر میخورد که گله ها از روزگار دارد و من جمله از وظیفه نشناسی های زیادی بعضی از افرادی که سروکار شان با مردم است و به تعبیر رائج مسئول یکی از ادارات دولتی یا غیر دولتی به شمار میروند! این افراد مسئول نام که هیچ مسئولیتی نداشته و در قبال هیچ کسی پاسخگو نیستند، گاهی چنان مطابق میل خود و ارام و قدراس کار میکنند که گویا کسی منتظر وی نبوده و دیگران نیز مانند او بیکار اند. بگذریم از اینکه گاه همین افراد مسئول در قبال کاری که میکنند و تنخواهی از دولت میگیرند، از مردم نیز رشوه یا شیرینی در خواست نموده و کار کسانی را راه می اندازند که به این خواست آنها پاسخ مثبت داده مبلغی را بعنوان رشوه یا شیرینی یا هر زهرمار دیگر به وی تحویل دهد. طرفه اینکه افراد شاکی (که شکایت شان بدلیل نبود مرجع ذیصلاح دیگر، معمولا شخصی بوده و به شکل درد دل کردن با دیگران صورت می پذیرد) اینگونه کوتاهی کردنها در انجام وظایف سیاسی، ‌اجتماعی، اداری،‌ و... را ناشی از مسلمان بودن مان میدانند واینکه در جهان کفر از چنین شانه خالی کردنها و به فردا و فرداها انداختن ها خبری نیست! هرچه هست در کشورهای اسلامی است. دیگران هم وظیفه شناس اند و هم وقت شناس. یعنی هم کار میکنند و هم تمام کارها را سر وقت انجام میدهند!

ادامه مطلب ...

متن کامل پیمان استراتژیک

مدتی است که امضا توافقنامه "پیمان استراتژیک" میان ایالات متحده آمریکا و افغانستان بر سر زبانها افتاده و مخالفان و موافقانی فراهم آورده است و هر دسته ای تلاش دارد حرف خود را بکرسی بنشاند و نظر خودش را بر دیگران تحمیل نموده یا بقبولاند.

با توجه به اینکه اعلان موافقت و مخالفت، تابع اطلاع دقیق از محتوای این پیمان مهم و به اصطلاح "استراتژیک" است، تصمیم گرفتم متن آنر در ختیار خوانندگان محترم وبلاگم قرار دهم تا خود در زمینه منطقی بودن و نبودن امضا چنین پیمانی، به قضاوت بنشینند:

ادامه مطلب ...

در غیبت صداقت !

جمله ای معروفی از سیاست شناسان نقل میشود که " دروغ اصل اول در باب سیاست است". و چنین است. 

سابقا در مورد شعر میگفتند "اعذبه اکذبه" (شیرین ترین شعر دروغترین آنست) الان همین ضرب المثل را میتوان در باب سیاست گفت. آنچه در جهان امروز سیاست در شرق و غرب عالم دیده میشود و پیمانهای گوناگون سیاسی ای که امضا میشود و میماند وعملی نمیگردد،‌ وعده های پرشماری که داده میشود و اجرا نمیگردد، و... روشن ترین شاهد این سخن است که جدی ترین سیاست ها دروغ ترین آنهاست.

ولی با تاسف باید گفت که این دروغ پردازیها محصور در عرصه سیاست نمانده و میدان اجتماع نیز راه یافته و آسیب های جدی تر از آنچه در ساحه سیاست بوجود اورده بود را در صحنه اجتماع بوجود اورده است. 

اگر قبلا فقط اهل سیاست کسانی بودند که نمی شد بسخنان شان اعتماد کرد، امروز در بازار و خانه و سرکار و ... نیز همین وضعیت وجود دارد. و وقتی سر وکارت با کسی می افتد که معامله ای و... با او داری اگر به همه حرفهایش گوش دهی و اعتماد کنی، "ساده لوح" ات میخوانند! 

این سیاهی پرتباهی از کجا به متن جامعه نشت پیدا کرد و تمام جوانب آنرا فرا گرفت؟ اگر بخواهیم کوتاه تر سخن کنیم، باید گفت از میدان سیاست. 

اینکه امروز اینهمه دروغ گوئی فراوان شده که به هیچ کسی نمیشود اعتماد کرد از همسایه تا همپایه تا... باین جهت است که سیاست چیزی عمومی شده است و همگان اهل سیاست شده اند! 

فارغ از این سیاسی شدنها (تا خیلی هم مخالف سیاست تلقی نشوم) امروزه متاسفانه گاه کار بجایی میرسد که برای احقاق حق نیز باید از حضرت دروغ کمک گرفت و گر نه باید با حق مسلم خویش خدا حافظی کنی! و این دفاع از حق مالی و... (بازهم سیاست!) تعدادی را وادار به دروغ میکند و شماری را نیز مجبور به چشم پوشی از حق ثابت و مسلم خویش. 

راستی چرا در یک جامعه اسلامی وضعیت بنحوی باشد که اگر بخواهی حقت را نیز بگیری باید دروغ بگی و الا یا باید از هفت خوان رستم بگذری یا باید از حق خویش چشم بپوشی و محروم بمانی؟ این چیزی است که فارغ از اهل دروغ و دروغ پردازان راست و کج (منظور از کج کسانیست که دروغ شان را تاویل میکنند) و آنانیکه به این عمل پست عادت کرده اند، دامن برخی از افراد پاک و صادق را نیز آلوده میکند.

در تعالیم اسلامی،‌ یکی از چیزهایی که بیشترین مذمت را بخود اختصاص داده دروغ گفتن است،‌ حال براستی باشد یا جدی، صریح باشد یا با تاویل و تلویح و... اینکه در روایات اسلامی هیچ تفاوتی میان دروغی که به جد گفته میشود با دروغی که بشوخی گفته میشود وجود ندارد، شاید علتش همین باشد که هردوی آنها در سلب اعتماد اجتماعی و شیوع بی اعتمادی در جامعه نقش یکسان دارند.  

کسی که به جد دروغ میگوید به همان اندازه پایه های اعتماد را متزلزل میکند که آن کسی که بشوخی و یا با تاویل (که اصطلاحا به آن " " میگویند" این پایه ها را از پا در می آورد. هردوی این دو گروه به یک اندازه جرم اجتماعی مرتکب شده اند.  

حال با توجه با تاکید های موکد دینی در مورد لزوم صداقت و راست گویی،‌ چه راهکاری میتوان ارائه داد که این اصل وجدانی و انسانی و دینی را بار دیگر در جامعه جا بازکند؟ 

بدون تردید، بوجود آوردن فضایی که در آن هر صاحب حقی بدون توسل به دروغ بتواند بحق خویش دسترسی پیدا کند، از نقش برجسته ای در این زمینه برخوردار است. 

گرچند حاکمیت ارزشها، هیچگاه بمعنی ریشه کن شدن صد در صد آنها نیست و کم نیستند کسانی که بدون هیچ علتی موجهی دروغ میزنند و بدان معتاد شده اند. طوریکه جانش را بگیری راضی است اما دروغ زدن را نه!