جاذبه‏هاى معنوى !

امروز کلامی از شهید مطهری دانشمند کم نظیر معاصر بگذارم. 

مطهری در این سخنانش اصول جذابیت های معنوی را مطرح نموده و میکوشد ثابت کند که علاوه بر جذابیت های مادی که ذهن و جسم انسان را بخودش جلب و سپس محو میکند، جذابیت هایی نیز هست که از این نوع نبوده و برای رسیدن بدانها باید محرومیتهای مادی و جسمی و حتی روحی فراوانی را متحمل شد. 

مطهری تلاش دارد نشان دهد که همه چیز در ماده و مادیات خلاصه نشده و آنانیکه هستی را مساوی ماده و لذات مادی (بویژه لذات جنسی!) دانسته اند، خواسته یا نا خواسته بدام بد فهمی یا نفهمی افتاده اند و باید در اندیشه شان تجدید نظر کنند، ایشان می نویسند: ...

ادامه مطلب ...

فیل و تمثیل

شاید شنیده اید که مولانای بلخ در مثنوی معنوی، داستان و بل تمثیلی دارد بدین مضمون که جمعی از هندوها فیلی را از هندوستان آورده بودند، در منطقه ای که مردم آن هنوز هیچ فیلی را ندیده و عکسی از آن مشاهده نکرده بودند و در یک خانه تاریک به نمایش گذاشتند. منظور آنها از همه زحمت و فوت و فن، این بود که میزان درک و فهم مردم را امتحان کنند.

قاعده نمایش آن بود که به هرکسی اجازه داده میشد فقط با مالیدن دست بر روی بدن فیل، بگوید که فیل چه نوع موجودی است! و شکل و شمایل آن چگونه است؟

ادامه مطلب ...

جوانمرد است درد عشق!

اگر غفلت، نهان در سنگ خارا میکند ما را 

جوانمرد است درد عشق، پیدا میکند ما را 

(صائب تبریزی) 

هر غم و دردی همیشه بد نیست بلکه برخی از غمها و دردها چیز بسیار خوبی بوده و بطور بسیار مناسبی دردهای بی درمان انسان را دوا کرده و اورا به حقایقی آشنا میکند که با نبود درد و رنج، رسیدن به این درک ها و دریافت ها شدنی نیست! 

ادامه مطلب ...

مرگ شادی آفرین دیکتاتورها !

دیکتاتور لیبی، لگد مال همت مردم قهرمانش شد! و مرگ ذلت بارش موجی از شادی و شعف را به انسانهای جهان هدیه داد.

معمولا انسان به حکم وجدانی که دارد و عاطفه و احساس انسانی ای که برایش جا گذاشته اند، وقتی از دردی و رنجی که برای یکی از همنوعانش اتفاق می افتد با خبر میشود، احساس همدردی و نیز رنج میکند. 

مرگ را شاید بتوان برای انسانهای مانوس با طبیعت و ماده! بزرگترین مصیبتی تصور کرد که برای آنها اتفاق می افتد، لذا در هیچ یکی از مشکلات پیش آمده نیز باندازه مرگ با صاحب مصیبت ها اظهار همدردی نشده و بحال آنکه مرگ دامنگیرش شده اشک ریخته نشده یا دلی نمی سوزد. 

اما هست مرگی که که برای بسیاری از وجدانهای بیدار، شادی آفرین است و آنها را بجای رنجش به آرامش می برد! این مرگ، مرگ کسی جز دیکتاتورهای ستم پیشه که عمری به اقدامات غیر انسانی و به زنجیر کشیدن همنوعان خودشان پرداخته و مدام برای آنانیکه در مقابلشان دست تسلیم محض بر سینه نگرفته و یا دلقک وار به مدح و ثنایشان نمی پردازند؛ مشکل سازی و مانع آفرینی میکنند. 

دیکتاتور خبیث لیبی یک از مصادیق این دیکتاتورانی است که چند روز قبل به مرگ شادی آفرینش رسید و وجدانهای زیادی را در دنیا به آرامش برد و خاطرهای فراوانی را شاد کرد. 

دیکتاتوران در واقع "مردگان متحرک" اند و جسدهای بی روحی که حرکت دارند و مانند بسیاری از موجودات صاحب نمو، تغذیه، رشد، و... دارند. مرده اند زیرا زندگی در معیار انسانی اش همین نفس کشیدن تنها نیست بلکه علاوه بر آن کار خوب کردن نیز برای زنده بودن و زنده ماندن لازم است! به همین دلیل در ادبیات شرق و غرب می بینیم که نیکوکاران و آنهاییکه خدمتی به خلق خدا کرده اند را، زندگان جاوید میخوانند، زندگانی که هیچ مرگی ندارند حتی اگر بمیرند،‌ چون با مردن نیز یادشان زنده است و مهم تر از یادشان کار و آثار کارشان زنده و موجود است. به همین اساس پیامبران و اولیای الهی و بندگان نیک خدا که خلق خدا (که همان عیال خداست. ر.ک. خدمت خلق همین وبلاگ) را خدمت کرده اند، برای ابد در میان ما و آیندگان ما حضور داشته و هیچ زمانی نخواهد مرد و فراموش نخواهند شد. 

برعکس این مردان پاک و بندگان خوب خدا، خیانت پیشگان دیکاتور و... قبل از مردن شان نیز، مرده اند. و اگر چند روزی برگرده مردم و خلق خدا سوار شده اسباب درد و رنج شان را فراهم می آورند، بدان دلیل است که دست مردم از حلقوم شان دور است و همینکه دست مردم به حلقوم شان برسد، بدون لحظه ای درنگ و تاخیر، آنرا فشرده و به نفس کشیده های مملو از ظلم و ذلت شان پایان خواهند داد. 

سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز 

مرده آنست که نامش به نیکویی نبرند.